همانند سازي يا الگو پذيري؟
همانند سازي يا الگو پذيري؟
همانگونه که بسياري از جنبههاي شخصيت و رفتارهاي ما از طريق مشاهده رفتار ديگران شکل گرفته است. امروز نيز بسياري از رفتار و گفتار و منش ما، شخصيت و رفتار فرزندان و اطرافيان ما را خواهد ساخت. آيا تاکنون انديشيدهايم که:
الگو چيست و چه تاثيري در تربيت دارد؟
روش الگويي در مفاهيم ديني و روانشناسي چه جايگاهي دارد؟
از جمله واژههايي که با کلمه الگو تناسب و همپوشي دارد، اسوه، مدل، نمونه، قهرمان، مثال و سرمشق است. الگو در روانشناسي به معناي «طرح و نمونه عيني» به کار مي رود. الگوپذيري يعني رضايت فرد به انطباق رفتارش با ديگراني است که خود ميپسندد، در جهت هماهنگي و انسجام رفتاري با آنها.
ضرورت الگو در تعليم و تربيت:
تقليد، از غرائز نيرومند و ريشهدار در انسان است که از طريق آن کودک بسياري از آداب معاشرت، رسوم زندگي و ... را از ديگران ميآموزد و سپس از تقليد عبور کرده به الگو ميرسد. چشم دريچه ذهن انسان است و فرزندان بيشتر از راه «چشم» تربيت ميشوند نه از راه «گوش». يعني آنها چيزهايي را که ميبينند، باور ميکنند و عمل ميکنند، نه چيزهايي را که ميشنوند. اثر تقليد در تعليم و تربيت به مراتب بيشتر از پند و اندرز دادن است چرا که خود به خود انجام مي گيرد و احتياجي به تذکر ندارد. الگوپذيري امري فطري است که ريشه در ميل انسان به کمال جويي و کمال گرايي دارد.
محاسن الگو:
1- انتخابي آگاهانه است: پيروي از الگو بر خلاف تقليد که کورکورانه است، عملي آگاهانه بوده که مبنايش علم و معرفت است. قرآن کريم نيز به کرات اعمال تقليدي را مورد نکوهش قرار داده و به جاي آن اسوهيابي و الگوسازي از نمونهي نيک را مورد تاکيد قرار داده است.
2- راه رسيدن به موفقيت را آسان ميسازد: فرد با تأسّي به الگو در مييابد که رسيدن به هدف، همچنان که براي الگو ميسر شده است، براي او نيز ممکن خواهد شد و از باب «ره چنان رو که رهروان رفتند» او از ترديد و سرگرداني در انتخاب نجات يافته و با مجموعه تجربه هاي راهگشاي الگو ، پيچ و خمهاي دشوار راه را پيموده و موانع را براي رسيدن به موفقيت از سرراه برميدارد.
3- احياي خصلتها را به همراه دارد: والدين و ديگر الگوها با رفتار مثبت خود ميتوانند خصلتهاي امانت، صداقت، وفاي به عهد، حقجويي و ... را در کودک احياء کرده و يا با رفتارهاي غلط خود آنها را از ميان ببرند.
4- در سنين قبل از از دبستان کارسازتر است: انسان در تمام عمر کم و بيش از ديگران تقليد ميکند اما در سنين بين 1تا 6 سالگي بيشتر از اين غريزه برخوردار است که اگر در سنين بالاتر با معرفت و آگاهي همراه شود انتخاب الگو صورت ميپذيرد.
5- آموزش را سرعت ميبخشد: آموزش سريع مسائل و انتقال مفاهيم از طريق معرفي مصداقها راه طولاني آموزش را کوتاه و قابل فهم مينمايد.
جايگاه الگو در روانشناسي
اولين محققي که نقش الگو در روانشناسي را مطرح کرد «باندورا» بود که به بحث يادگيريهاي انسان از طريق مشاهده و تقليد پرداخت. او اين نوع يادگيري را به عنوان مهمترين عامل رشد و يادگيري محسوب نموده است به طوري که اين کلام نغز از اوست که: «فرزندان ما آنگونه که ميخواهيم نميشوند بلکه آن گونه که عمل ميکنيم ميشوند.»
در بحث «مکانيسمهاي رواني» براي جبران نيازهاي برآورده نشده روحي از مکانيسم «همانند سازي» نيز ياد ميشود ولي بايستي در نظر داشت که الگو نه تنها وسيلهاي براي جبران ناکاميهاي روحي نميباشد بلکه وسيلهاي براي رسيدن به عاليترين مرحله کمال به شمار ميرود که فرد آگاهانه و از روي اختيار انتخاب ميکند.
پيامبر اکرم مي فرمايند: مثل همنشين صالح ، مثل عطر فروشي است که اگر تو را از عطر خود بهره مند نسازد دست کم رايحه خوش آن را نصيب تو خواهد کرد و مثل همنشين بد مثل کوره آتشي است که اگر تو را نسوزاند از گرماي خود به تو خواهد بخشيد*.
چگونه نقش الگويي را تقويت کنيم
قبل از کلام عمل کنيم: رفتاري را که از فرزند خود انتظار داريم عمل کند، ابتدا خود کسب نموده و عمل نماييم . سپس از او بخواهيم، براي نمونه مادري که خود ميترسد نميتواند فرزندي شجاع پرورش دهد.
عدم مغايرت گفتار و کردار: فرزندان به خاطر روحيه کنجکاوي و نقادانه خود تمامي عملکرد گفتاري و رفتاري والدين را زير نظر دارند. پس لازم است دقت نماييم حتيالمقدور تضادي بين گفتار و رفتار ما مشاهده نکنند. چون در اين صورت نسبت به توصيههاي ما بياعتماد شده و به آنها عمل نمينمايند و حتي در رفتار و شخصيت دچار تعارض و آشفتگي ميشود.
جلب اعتماد: اگر والدين نتوانند اعتماد فرزندان به ويژه نوجوانان را به خود جلب نمايند، بهطور طبيعي آنها از حوزه اثرپذيري و الگويي آنها خارج ميشوند.
اصلاح خويشتن مقدمه اصلاح فرزندان : والدين و مربياني که قصد دارند رفتارهاي جديد و مناسبي را جايگزين رفتارهاي غلط فرزندان خود نمايند، ضروري است با بررسي نقادانه رفتارهاي خود ابتدا تغيير و اصلاح را از خود آغاز کرده و در رفع معايب خود اقدام نمايند به تعبير گاندي «براي تغيير جامعه ابتدا بايد بتواني خودت را تغيير دهي.»
رعايت حريمها و حرمتها: مشاهده نوع برخورد و رعايت ادب و حفظ حرمتها از سوي ما، فرزندان را به رعايت آن حدود و ارزشها بر ميانگيزاند. مثلا آنها با ما به گونهاي رفتار ميکنند که ما با پدر و مادر خود رفتار ميکنيم و يا آنها به اندازهاي براي عبادات و انجام فرائض مثل نماز ارزش و حرمت قائلند که ما قائليم.
پذيرش محروميت: والدين دورانديش اگر قصد ايجاد محدوديت و محروميتهايي براي فرزندان دارند، خود نيز بايدآن محروميتها را بپذيرند. مثلا از رفت و آمد با افراد نامناسب و شرکت در ميهمانيهاي نامطلوب امتناع نمايند.
گرم و صميمي رفتارکنيم: نتايج مطالعات بيانگر آن است که بزرگسالاني که گرم و نوازشگر و محبوبترند بيشتر الگو قرار ميگيرند تا بزرگسالاني که روابط سرد و پرخاشگرانه دارند.
توجه به دوره سني: قبل از دبستان نقش الگويي والدين به ويژه «مادر» براي کودک بيشتر است. اما در دورهي دبستان «معلم» جايگزين والدين ميشود. در دورهي نوجواني ديگر مادر و معلم به عنوان مرکز دنيا نيستند، بلکه او دوستان و همسالان خود را به عنوان الگوي رفتاري انتخاب ميکند. در انتخاب دوست مناسب به او کمک کنيد.
توجه به اوقات فراغت: طبق پژوهش ها درصد زيادي از اوقات فراغت نوجوانان صرف تماشاي تلويزيون و سينما ميشود. و در نتيجه فرزند ما الگوي خويش را از آن طريق برمي گزيند. لذا غني سازي اوقات فراغت از اهميت خاصي برخوردار است.
خطا در تشخيص الگو: گزينش الگو بستگي به اين دارد که شخص، کمال را در چه چيزي بداند. بنابراين انتقال ارزش ها به فرزندان مي تواند به آن ها در گزينش الگوي برتر کمک کند.
اصطکاک الگوها:
گاهي برخوردها و تعارضهايي که ميان الگوهاي مورد علاقه نوجوان در خانه و مدرسه و جامعه وجود دارد ، او را دچار ترديد و نگراني ميکند. در چنين شرايطي ممکن است او اعتماد خود را نسبت به بعضي از ارزشها از دست بدهد و يا در هر مکاني به گونهاي عمل کند که آن محيط ميپسندد که در اين صورت به انساني با چهرههاي گوناگون و متضاد مبدل ميشود.
الگو پذيري زير ساز شخصيت اجتماعي
از روزي که جواد وارد دانشگاه شد تا آن روز که دبير کميته انضباطي حکم «محروميت از تحصيل به مدت دو نيم سال با احتساب سنوات » را به او ابلاغ کرد، بيش تر از سه سال طول نکشيد; اما تغيير شخصيت او در اين مدت آن قدر پرشتاب بود که هيچ کس نتوانست آن را باور کند .
جواد روزهاي اول با کسي رفت وآمد نداشت; وقتي با هم کلاسي هايش صحبت مي کرد، زرد و سرخ مي شد و با حجب و حياي شهرستاني نگاهش را پايين مي انداخت; اما کم کم پنجره ي مراوده با چند نفر از هم کلاسي ها را باز کرد و و براي اين که بتواند پذيرشي در جمع پيداکند، تلاش کرد حرکات و گفتار آن ها را بپذيرد . به مرور زمان خودش را پيدا کرد و براي جبران گذشته در يکي از نهادهاي دانشجويي فعاليت خود را آغاز کرد; اما همين امر به جاي پالايش شخصيت او، زمينه اي شد تا خواسته هاي ديگري را نيز آزمايش کند .
برخي ارتباطهاي نادرست، جواد را به سمت و سويي سوق داد که مسؤولان کميته ي انضباطي مجبور شدند او را احضار کنند و به صورت شفاهي به او تذکر بدهند .
افت درسي جواد، بالاخره در ترم سوم و چهارم، او را جزؤ دانشجويان مشروط قرار داد .
شخصيت جواد بيش از اين ها افت کرد . دست آخر در يکي از روزهاي اول ترم ششم، دبير کميته ي انضباطي حکم محروميت از تحصيل به مدت دو نيم سال را به جواد ابلاغ کرد و رونوشتي نيز به مسئولين مربوطه جهت جلوگيري از ورود جواد به دانشکده و خوابگاه داده شد .
جواد رفت به همان شهرستاني که سه سال قبل با کلي آمال و آرزو از آن جا آمده بود، به اميد آن که روزي مدرک فراغت از تحصيلش را چشم روشني والدينش قرار بدهد . اما آيا اين جواد همان جواد قبلي است؟
چرا جواد به اين ورطه افتاد؟ محروميت هاي گذشته؟ دوستان ناباب؟ محيط دانشکده؟
هرچه بود، يک مطلب را نمي توان ناديده گرفت، جواد الگوهاي رفتاري خوبي براي بازيابي خودش دست وپا نکرد; و اين مساله او را به جايي رساند که جز اخراج از دانشکده چاره اي براي مسؤولان باقي نگذاشت; که گفته اند «آخرالدواء الکي » (1)
جمع گرايي انسان
انسان موجودي است اجتماعي . فطرت جمع گرايي وگريز از زندگي انفرادي وديعه اي است که خداي متعال در انسان نهاده است و در حقيقت اين وديعه ي الهي زيربنا و خميرمايه ي تشکيل اجتماعات انساني است .
بدون وجود اين روحيه، طبيعتا تمدن هاي انساني نيز به ظهور نمي رسيد:
جمع گرايي انسان مبتني بر «تاثيرگذاري » است والبته هر تاثير بر سه پايه استوار است .
شخصي که تاثير مي گذارد، «الگو» يا «سرمشق » عنوان مي گيرد و در اين معادله رکن تعيين کننده به حساب مي آيد; پايه ي دوم شخصي است که تاثير مي پذيرد و رکن سوم، رفتاري است که مورد تقليد قرار مي گيرد .
«الگو» به چه معناست؟ انسان در چه سن و سالي از الگوها تاثير مي پذيرد و در چه هنگام خود به عنوان الگو مي تواند تاثيرگذار باشد؟ الگوهاي انسان در مراحل مختلف سني و در گروه هاي گوناگون اجتماعي چه کساني اند؟ مباحثي ازاين دست، موضوعاتي مطرح در علم روان شناسي است . در اين مختصر به چند نکته اشاره مي شود:
فرآيند الگوپذيري
روان شناسان، الگوگيري را فرايندي دانسته اند که شخصي طي آن رفتارهايي را از طريق مشاهده ياد مي گيرد و آن ها را دوباره توليد مي کند . (2)
مثلا کودک مي تواند رفتار والدين خود را ياد گيرد، يا دانش آموز، حرکات معلم را به ذهن بسپارد تا در شرايط مقتضي آن ها را انجام بدهد (دوباره توليد کند)
البته روان شناسان معتقدند که ميان يادگيري رفتار الگو، با انجام دادن دوباره ي آن بايستي تمايز قائل شد .
به عبارت ديگر هر يادگيري با انجام دادن رفتاري مشابه، ملازمت ندارد، مگر اين که دليلي براي انجام دادن رفتار پيش آيد . اين يادگيري (يادگيري بدون انجام دادن رفتار) را «يادگيري نهفته » مي نامند . (3)
الگوپذيري مبتني بر «همانندسازي » است و اين مقوله اي مهم در فرايند رشد انسان است . شخصي که آگاهانه همانندسازي مي کند، بايستي اولا شخص مورد نظر را بشناسد; ثانيا او را دوست بدارد و ثالثا او را از ديگران برجسته تر و معتبرتر بداند . بدون اين سه امتياز نمي توان انتظار داشت حرکات کسي سرمشق ديگران قرار بگيرد .
نخستين جرقه ي سرمشق گيري و الگوپذيري، در هفت يا هشت ماهگي بروز مي کند . طفل در اين سن «تقليد انتخابي » مي کند و با افزايش سن او مثلا بعد از اولين سال تولد، تقليدهاي پيچيده تري از او بروز مي کند که به آن «تقليد تاخيري » مي گويند، يعني يادگيري هايي که خود آن ها را در فرصت هاي ديگر اعمال مي کند .
طفل، بين سال اول و دوم تولد، بيش تر از سرمشق هاي زنده تقليد مي کند، تا سرمشق هاي تلويزيون و در فاصله ي ميان يک تا سه سالگي، تقليدهاي اجتماعي او شروع مي شود .
براساس اين يافته ها الگوپذيري انسان از هفت ماهگي به صورت ساده و بسيط شروع مي شود و به مرور زمان حرکات پيچيده تري مورد تقليد او قرار مي گيرند اگرچه عوامل تاثيرگذار در سنين مختلف، متفاوت خواهند بود، اما تماما مبتني بر سه رکني است که به آن اشاره شد (تاثيرگذار يا الگو، تاثيرپذير و حرکتي که مورد تقليد و تکرار قرار مي گيرد)
رابطه ي سن و سال با الگوها
سن و سال، در پذيرش الگوها و سرمشق گيري با آگاهي يا عدم آگاهي و معرفت يا عدم معرفت نسبت به الگو و سرمشق، رابطه ي مستقيم دارد . به عبارت ديگر انسان در سنين پايين عمر، معمولا به صورت ناآگاهانه حرکات الگو را سرمشق قرار مي دهد و در خوبي يا بدي حرکاتي که مورد تقليد قرار مي دهد، انديشه نمي کند . معمولا ناهنجاري هايي که کودکان از خود نشان مي دهند، ناشي از همين ناآگاهي نسبت به الگو است .
مرحوم دکتر «کي نيا» در کتاب «جرم شناسي » مي نويسد:
«پرز گفته است قسمت اعظم رفتار و گفتار کودکان ناشي از تقليد است وطبيعتا خير و شر را هم از راه تقليد مي آموزند . دختر بچه اي پدر تندخويي داشت . در پانزده ماهگي ابرو در هم کشيدن و فرياد زدن را از پدر آموخت . در سه سالگي در گفتگويي با هم بازي خود به او گفت: ساکت باش; تو نمي گذاري من حرفم را تمام کنم - درست مانند پدرش . لوکاس نقل مي کند که کودکي بين شش تا هشت ساله، برادر کوچک تر خود را خفه کرد . هنگامي که پدرومادرش در بازگشت به منزل اين وضع را مشاهد کردند، کودک خود را در آغوش آن دو انداخت . در حالي که اشک مي ريخت، مي گفت: ديده ام که اهريمن چگونه دلقک را خفه کرده است . من خواستم از آن تقليد کنم » (6)
به مرور زمان آگاهي بيش تري نسبت به الگو در شخص ايجاد مي گردد . در اين مرحله، انسان به جاي تقليد حرکت، دست به نوعي پالايش و گزينش مي زند . برخي حرکات را سرمشق قرار مي دهد و برخي را رها مي کند . عواملي که در اين گزينش دخالت دارند، عبارتند از گرايش هاي شخصي، قبيله اي، گروه اجتماعي، اعتقادات، ارزش ها، فرهنگ و عوامل ديگر .
در عين حال مشاهده شده است که برخي افراد در سنين بالاي عمر نيز کارها و حرکاتي را کودکانه و کورکورانه تقليد مي کنند .
مرحوم دکتر کي نيا در اين خصوص به نقل از «لومبر وزو» مي نويسد:
«علت ثانوي خالکوبي، تقليد است . روزي براي يک سرباز شجاع مبلغي خرج کردم و از او پرسيدم چرا بازوي خود را چنين تباه کرده است . در حالي که مي خنديد، به من جواب داد: ملاحظه مي فرماييد آقا، ما مثل گوسفندان هستيم، اگر يکي از ما عملي انجام دهد، تمام گوسفندان از آن تقليد مي کنند، حتي تحمل خطر و آسيب را در اين تقليد مي پذيرند .
اغلب اتفاق مي افتد که يک جمعيت بدون استثنا همگي داراي يک علامت (مثلا قلب) مي باشند و اين نکته مؤيد تاثير عجيب تقليد است .
لاکاساني در يک زندان، ده نفر بازداشتي را ديد که همگي به تقليد از يکي از دوستان خود بر بازوي خويش کلمه ي «بدون شانس » را خال کوبيده اند . يکي از آن ها گفت که اين کار را به خاطر اين انجام داده ام که تمام زندانيان اين چنين خال کوبيده اند» (7)
آري، نمي توان تاثير سن و سال را در گزينش الگوها ناديده گرفت .
فرايند الگوپذيري در نهايت به ساخته شدن شخصيت فرد مي انجامد . در واقع ساختمان و اسکلت شخصيت فرد براساس رفتارهايي است که در چهارچوب واژه اي به نام «الگوپذيري » يا «سرمشق گيري » قرار مي گيرد . بدون شک سعادت وتيره بختي شخص، به اين نکته بستگي دارد که شخص، کدام چهارچوب را براي اين مهم برگزيند .
افرادي که الگوهاي واقعي و منطبق با فطرت و عقل خدادادي را بر مي گزينند، همانندسازي شخصيت آنان براساس اين الگوها شکل مي گيرد و کساني که افراد منحط و لاابالي را به عنوان سرمشق و الگو انتخاب مي کنند، آوندهاي درخت پليدي خواهند شد که ميوه ي آن ناهنجاري هاي اجتماعي است .
دنباله ي اين بحث را به ياري خدا در شماره هاي آينده در خدمت شما خوبان هستيم . اما اين بخش را با دو بيت از حکيم ابوالقاسم فردوسي به پايان مي بريم .
سخن بشنو اي بهترين يادگير
مگر تا کلام آيدت دل پذير
جز از نيک نامي و فرهنگ و داد
ز رفتار گيتي مگيريد ياد