87/5/20 (09:08)

سلیگمن، پدر روان‌شناسی مثبت
روان‌شناسی مثبت درچند سالی که از قرن بیست و یکم گذشته، پیشرفت‌های زیادی کرده است. جالب است بدانید که روان‌شناسان این مکتب، در مقابل DSM که نظام طبقه‌بندی اختلالات روان‌شناختی بیماران است، یک نظام طبقه‌بندی به نام CSV را به وجود آورده‌اند که توانایی‌های آدم‌ها را گروه‌بندی می‌کند. آن‌ها 6 گروه از توانایی‌های آدمی را در این نظام، مشخص کرده‌اند :
1 ـ خرد و دانایی: شامل خلاقیت، کنجکاوی، باز و پذیرا بودن در مقابل تجارب جدید، عشق به یادگیری و وسعت نظر
2 ـ شجاعت: شامل خودباوری، پایداری، کمال و سر زندگی
3 ـ تنوع‌دوستی: شامل عشق، مهربانی و هوش اجتماعی
4 ـ عدالت‌جویی: شامل رعایت حقوق شهروندی، بی‌طرفی و رهبری
5 ـ اعتدال: شامل بخشش و دلسوزی، فروتنی و آزرم، احتیاط و نظم بخشیدن به عملکرد خود
6 ـ تعالی: شاملِ دانستن ارزش زیبایی‌ها و شگفتی‌ها، قدرشناسی، امیدواری، شوخ‌طبعی و معنویت
حتی این استادان برای این علم نوظهور، زیرمجموعه‌هایی هم ترتیب داده‌اند؛ مثلا، سه تا از زیر مجموعه‌های آن که البته همپوشانی هم با هم دارند شامل گرایش‌های زیرند :
1 ـ تحقیق در زندگی دلپذیر یا زندگی در لذت: این محققان در پی آن هستند که بدانند مردم چگونه می‌توانند به بهترین سطح تجربه، پیش‌بینی و دیگر تجربه‌های حسی خوشایند به عنوان جزئی از زندگی طبیعی دست یابند؛ احساساتی از قبیل حس برقراری رابطه خوب با دیگران، امیدواری، علاقه‌مندی و تفریح کردن .
2 ـ مطالعه زندگی خوب یا زندگی متعهدانه: این محققان احساس سرشار شدن در احساسات منحصر به فردی را که از کارهای ابتدایی و معمولی زندگی سرچشمه می‌گیرند، مطالعه می‌کنند. این احساسات وقتی شکل می‌گیرد که فرد حس می‌کند تکلیفی که به او داده‌اند، با توانایی‌هایش جفت و جور است و مطمئن است که از پس آن بر می‌آید .
3 ـ تحقیق در زندگی معنادار یا زندگی در پیوند با جهان‌: این محققان می‌خواهند بدانند که مردم چگونه احساسات مثبت خود را به سوی بهزیستی و تعلق داشتن به معنایی مثبت هدایت می‌کنند. مهم‌تر این که آن‌ها می‌خواهند بدانند مردم چگونه می‌توانند احساس کنند که یک جزء کوچک اما فعال و مشارکت‌کننده در یک جهان بزرگ‌تر و ماناترند. احساساتی از قبیل جزئی از طبیعت بودن، عضو یک گروه اجتماعی یا یک نهضت یا یک سازمان یا یک سنت یا یک نظامِ باوری بودن .

  • .33%

 

2روانشناسی مثبت

Positive psychology

مارتین سیلگمن[1]روانشناس معروف آمریکائی و نظریه پرداز «درماندگی آموخته شده[2]» که بعداً نظریه «خوش بینی آموخته شده [3]» را نیز مطرح کرد، استاد برجسته دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا و رئیس پیشین انجمن روانشناسی آمریکا می‌باشد. او در کتاب «شادی واقعی» توضیح می‌دهد که چگونه روانشناسی در سیر تاریخی خود مسیر خود را گم کرد و بجای توجه به نکات مثبت شخصیت انسان، صرفاً جنبه‌های مرضی و بیمارگونه را مدّ نظرقرار داد. سلیگمن توضیح می‌دهد که لذتی ه در چند سال اخیر از تدریس روانشناسی مثبت بدست آورده، هرگز از تدریس آسیب‌شناسی روانی در بیست سال گذشته بدست نیاورده است. معتقد است اکنون در روانشناسی هنگام آن رسیده است که بجای تأکید بر عواطف منفی، عواطف مثبت را دریابیم و بجای انگشت گذاشتن روی نقاط ضعف انسان، به توانمندیهای انسان توجه کنیم و راهی بیابیم برای تحقیق آنچه ارسطو «زندگی خوب[4]» نامید.

سلیگمن شادی را حق طبیعی هر انسانی می‌داند که برای دستیابی به آن باید برنامه ریزی و تلاش کرد. او «شادی واقعی» را غیر قابل حصول و دست نیافتنی نمی‌داند بلکه آن را واقعیتی می‌داند که زندگی را شیرین‌تر و روابط انسانی را سرشار و غنی می‌کند.

براساس شواهد پیشین، هر کس دارای شادی ثابتی است. همانطور که کسانی که رژیم می‌گیرند، دوباره وزن از دست داده را بدست می‌آورند افراد غمگین نیز در نهایت به شادی نمی‌رسند و افراد شاد غمگین نمی‌شوند، در حالی که شواهد جدید حاکی از امکان دستیابی به شادی پایدار است(سلیگمن، 2002)

ممکن است شما نتوانید همواره کاملاًَ شاد باشید اما با تلاش، تمرین و برنامه‌ریزی می‌توانید در حد بالای شادی خود قرار بگیرید. جنبس جدید روانشناسی مثبت، به شما نشان خواهد داد که چگونه می‌توانید در بخش بالای دامنۀ شادی خود زندگی کنید و از امکانات موجود برای شادزیستن، از جمله مذهب، هنر و ادبیات مثبت بهره ببرید. سلیگمن (2002) اشاره می‌کند که چگونه بطلان اندیشۀ غالب در روانشناسی قرن بیستم، مبنی بر نقش منفی دین بر سلامت و شادزیستن، اکنون آشکار شده است. علاوهب را این نشان داده شده است که چگونه معنویت می‌تواند موجب ارتقا ء روحیه و افزایش شادی شود. او در تحقیقات خود نشان داده است که در مجموع افراد مذهبی نسبت به افراد غیر مذهبی طول عمر بیشتری دارند و از سلامت جسمی و روانی برتی برخوردارند(سلیگمن، 2002).

این نظریه در فلسفه، هنر و روانشناسی مبنی بر این که امکان افزایش شادی پایدار وجود ندارد، از جمله موانع شاد زیستن است. مانع دیگر این عقیده و اندیشه است که شادی واقعیت ندارد. فلسفه بافی‌های منفی گرایانه دربارۀ طبیعت یا سرشت انسان مانع مهم دیگری بر سر راه شادزیستن است. از جمله این نظریۀ ها نظریه مذهبی«گناه اولیه » است. یعنی انسان در اثر گناهی که کرد از بهشت برای همیشه اخراج شد تا در رنج و عذاب گناه اولیه خود زندگی کند و هرگز روی شادی را نبیند. فلسفه‌های پوچ‌گرا و منفی‌گرا نسبت به ماهیت انسان نیز از همین گونه‌اند. براساس این فلسفه‌های پوچ‌گرا، آینده‌ای جز فقر و فساد و تباهی باری انسان وجود ندارد. یکی دیگر از این فلسفه‌های ضد شادی مادیگری است. فلسفه‌های مادیگرا که جهان و هستی را تنها در امور قابل مشاهده و محسوس خلاصه می‌کنند و هرچیز دیگری را جز امور محسوس انکار می‌کنند، به انسان بعنوان یک موجود مادی نگاه می‌کنند و همۀ آمال و آرزوها و فضائل را از انسان می‌گیرند. یکی از این دیدگاه‌های منفی گرایانه نظریه روانکاوی فروید است که زیر بنا و انگیزه امور خیریه را نیز منفی تلقی می‌کند. سلیمگن(2002) معتقد است اگر فعالیت در امور خیریه را بعنوان «فضیلت»[5] تلقی کنیم فضای روانشناسی منفی‌گرا به سوی روانشناسی مثبت تغییر می‌کند.

به نظر سلیمگن (2002) شادی پایدار ناشی از شناسائی و بکارگیری توانمندی‌ها و استعدادهای بنیادی انسان در روابط شخصی، شغلی، خانوادگی و اجتماعی است. به نظر او روانشناسی مثبت، دارای سه جنبه است:

1- مطالعه و تحقیق دربارۀ چگونگی ایجاد و تدام عواطف مثبت، مانند امید، اعتماد و اطمینان.

2- پرورش و تداوم ویژگی‌ها یا صفات مثبت، مانند هوشمندی، اراده، شجاعت.

3- بهره جستن از سازمان‌ها، نهادها، مؤسسات و انجمن‌هائی که می‌توانند اندیشه‌های مثبت را در افراد پرورش داده و تداوم بخشند.



عواطف مثبت

عواطف منفی مانند غم، غصه، یأس، بدبینی، نگرانی، ترس، دلهره، و اضطراب، ازموانع شاد زیستن هستند. تا زمانی که عواطف منفی وجود دارند. نه تنها شادی وجود ندارد، بلکه خلق گرفته، عبوس و رنجور شده و فرد به سمت افسردگی پیش می‌رود.

سلیگمن (2002) نشان داده است که چگونه در اثر عواطف مثبت، انسان می‌تواند به تدریج به سوی شادی واقعی گام بردارد. عواطف مثبت می‌تواند در رابطه با حال، آینده یا گذشته باشند. عواطف مثبت در مورد آینده شامل خوش‌بینی، امید، ایمان و اعماد می‌شود. این گونه عواطف در مورد زمان حال شامل لذت، شعف، آرامش شور و شوق، دلخوشی و از همه مهمتر تحرک می‌شود.

عواطف مثبت در مورد گذشته شامل، رضایت، خشنودی، آرامش خیال و احساس افتخار و عزت می‌شود. این سه گروه عواطف متفاوت بوده و الزاماً با یکدیگر همزمان نیستند. در هر زمان ممکن است یکی از آنها غالب باشد. اگر چه مطلوب انسان این است که هر سه گروه از این عواطف با هم وجود داشته باشند، اما واقعیت این گونه نیست. معمولاً در برهه‌هائی از زمان برخی از آنها برجسته و برخی از آنها کمرنگ هستند.