بلوغ دختران ،زماني پر از تنهايي

نقش‌مادران در كاهش‌ عوارض بلوغ دختران

 «دوران بلوغ سخت‌ترين سال‌هاي زندگي‌ام بود. از خودم بدم مي‌آمد. نمي‌توانستم با كسي درباره خودم حرف بزنم. از تغييراتي كه هر روز در من ايجاد مي‌شد، خجالت مي‌كشيدم. ديگر دوست نداشتم با مادرم بيرون بروم و با او حرف بزنم.»

خيلي از دختران ايراني وقتي درباره دوران بلوغ شان حرف مي‌زنند، ممكن است چنين احساسي داشته باشند. تغييرات دوران بلوغ هم براي دختران و هم براي پسران اهميت دارد، اما مسائل دختران به خاطر شرايط خاص فرهنگي اهميت ويژه‌اي پيدا مي‌كند. مادر، به عنوان نزديك‌ترين فرد از نظر عاطفي به فرزندش، مي‌تواند گذر از اين دوران را براي او آسان‌تر كند.

 

 

نشانه‌هاي بلوغ كه در دختران ايجاد مي‌شود، احساس اضطراب هم همراه آن به وجود مي‌آيد. در جوامع و خانواده‌هايي كه آموزش جنسي كافي به نوجوانان ارائه نمي‌شود ، پيدا شدن اولين علائم ممكن است با تعبيراتي نادرست از جنسيت يا احساس بيماري، طرد شدگي و سردرگمي‌در دختران همراه شود.

چرا دختران؟

زندگي دخترانه، از هر نظر زندگي حساسي است و وقتي اين حساسيت‌هاي طبيعي با ويژگي‌هاي فرهنگي جامعه‌اي مثل جامعه ما آميخته مي‌شود، دوچندان خواهد شد. مسائل زنانه همواره در پرده‌اي از شرم و حيا پيچيده شده‌اند و اطلاع‌رساني درخصوص آنها به شكل رسمي‌ وجود ندارد.

با اين‌كه دختران از سال‌هاي انتهاي دبستان با تغييرات دوران بلوغ روبه رو مي‌شوند ، مدرسه‌ها در اين زمينه به آنها آموزش نمي‌دهند و اين وظيفه تنها بر دوش خانواده‌ها باقي مي‌ماند. در خانواده هم اين نقش از مادر طلب مي‌شود ؛ اين‌كه يك تنه فرزندش را از تغييراتي كه پيش رو دارد آگاه كند و بكوشد اتفاق بزرگ بلوغ، با كمترين هزينه و در نهايت آرامش پيش برود.

پسران نوجوان اين امكان را دارند كه به خاطر ارتباط‌هاي گسترده‌تر اجتماعي و قرار داشتن در معرض دريافت اطلاعات راحت‌تر با مساله بلوغ روبه‌رو شوند، ضمن اين‌كه مربيان و پدران هم براي انتقال اطلاعات به آنها راحت‌تر عمل مي‌كنند. همه اين عوامل باعث مي‌شود نقش مادران براي همراهي در اين مرحله مهم در زندگي دختران پررنگ‌تر شود.

دوره نوجواني از 11 تا 13 سالگي شروع مي‌شود و تا  18 سالگي ادامه دارد. اين دوره، دوران تعارض بين رفتار كودكانه و بزرگسالي است. اما چندسال قبل از ورود كودك به سن نوجواني، تغييرات اندكي درجسم و رفتارش آشكار مي‌شود. اين تغييرات در دخترها شايع‌تر است.

 

در آستانه تغيير

با بروز نامحسوس نشانه‌هاي بلوغ، كودكان كم‌كم دست از بازي مي‌كشند و بيشتر تمايل دارند اوقاتشان را با همسالان همجنس خود بگذرانند. آنها ساعت‌ها با دوستانشان حرف مي‌زنند. در ابتداي اين صحبت‌ها يعني همان سال‌هاي پيش از بلوغ، كودكان درباره خانواده، افتخاراتي كه خانواده‌شان داشته، مسافرتي كه پدر و مادرشان داشتند، دارايي‌هاي خانوادگي، دوستان و آشنايانشان و بحث‌هاي داغي كه اين روزها در زندگي آنها جاري است صحبت مي كنند.

آنها سعي مي‌كنند خود و خانواده‌شان را برتر از ديگري بدانند يا حتي با خيالپردازي‌هايي، ذهن دوستانشان را به سمت خود سوق دهند. حساسيت اين دوران كمتر از دوران بلوغ نيست، چون زمينه‌هاي برقراري ارتباط نزديك بين مادران و دخترها، از همين زمان شروع مي‌شود.

ممكن است خيلي از پدر و مادرها گمان كنند بچه‌ها در دوران پيش از بلوغ زياد حرف مي‌زنند يا به دوستانشان دروغ مي‌گويند. اين طور نيست. آنها واقعيت‌هاي زندگي‌اشان را با خيالات مي‌آميزند و به دوستانشان مي‌گويند، اگر رفتارهاي اينچنيني بچه‌ها مورد انتقاد قرار بگيرد و بخصوص مادرها دخترانشان را به دروغگويي متهم كنند يا رفتارهاي افراطي‌شان را در وقت گذراني با همسالان درك نكنند، وقتي بچه‌ها وارد مرحله بعدي يعني دوران بلوغ شوند، ارتباط درستي بين آنها و مادرانشان برقرار نمي‌شود.

اين دوره بهترين دوره‌اي است كه مي‌توان به رفتارهاي كودك در آستانه بلوغ جهت مناسب داد؛ مثلاً مي توان دوستان آنها را كه اكثرا هم محله‌اي‌ها و همكلاسي‌هايشان هستند، شناسايي كرد و البته اين كار بايد غيرمستقيم انجام شود.

با ورود كودك به اين مرحله و بروز اين نوع رفتارها، رفتار مادرها هم بايد تغيير كند و پخته‌تر و منطقي‌تر شود. اين مساله را مي‌توان اين طور تعبير كرد كه با شروع مراحل بلوغ در دختران، مادران نيز وارد مرحله تازه‌اي مي‌شوند كه بايد در آن بخش‌هاي تازه‌اي از وجود خود را كشف كنند.

نبايد دختران را با همان شيوه‌هاي قبلي به سمت خود گرايش داد. مادران بايد باور كنند كه او در تلاش براي رسيدن به استقلال فكري و منطقي است و حتي در اين مرحله ممكن است شاهد نافرماني‌ هاي او باشند.

سردرگمي ‌و ترس

با شروع دوران بلوغ، دختران همزمان دچار تغييراتي در جسم و روحشان مي‌شوند. درك همزمان اين تغييرات براي آنها مي‌تواند دشوار باشد و مادران را هم سردرگم كند.

بسياري از مادران از مواجهه با اين دوران وحشت دارند. سن بلوغ دختران پايين است و مادر هنوز براي آن آمادگي ندارد. در حالي كه مادر هنوز درگير كودكي‌هاي دخترش است و او را دختربچه‌اي به حساب مي‌آورد، دخترش با نشانه‌هاي رفتاري و جسمي ‌به او اعلام مي‌كند كه كودكي به پايان رسيده و خيلي زود وارد دنياي زنانه خواهد شد.

بين مادرها خيلي شايع است كه به دليل‌هاي روان‌شناختي نسبت به اين مساله موضع مي‌گيرند. براي آنها درك اين واقعيت سخت است كه دخترشان كم‌كم به يك آدم بالغ و مستقل تبديل مي‌شود. به همين دليل شيوه انكار را در پيش مي‌گيرند و سعي مي‌كنند موضوع را ناديده بگيرند.با اين حال، نشانه‌هاي بلوغ منتظر مادران نمي‌مانند و پيش مي‌روند.

 

در آستانه بلوغ، مادر، به عنوان فردي كه هنوز كودك بشدت به او وابسته است، مي‌تواند نقش مهمي را مثل يك دوست ايفا كند. كارشناسان توصيه مي‌‌كنند بهتر است مادر يا زني كه مورد اعتماد دختر نوجوان است، با او درباره دوران بلوغ صحبت كند، چون ناآگاهي از پديده‌هاي بلوغ، ممكن است او را در مواجهه با اين موقعيت‌ها دچار اضطراب و نگراني كند و عواقب رواني بدي به جا بگذارد. خيلي از دختران نوجوان احساس‌هايي شبيه نفرت از خود، ترس، اضطراب و افسردگي را تجربه مي‌كنند.

آنها ممكن است احساس كنند كه اتفاق ناخوشايندي برايشان افتاده و دچار نوعي بيماري شده‌اند. از نظر فرهنگي هم ممكن است دچار اختلال شوند ، مثلا اين كه نسبت به جنسيت شان دچار نارضايتي شده و از دختر بودن ناراحت شوند. اين مسائل اگر ناديده گرفته شود ، ممكن است آنها را در پذيرش نقش‌هاي آينده‌شان به عنوان مادر و همسر دچار مشكل كند. وظيفه مادران اين است كه در زمان مناسب، شرايط دوران بلوغ و چگونگي اين تغييرات را برايشان توضيح دهند تا دچار حيرت، احساس منفي در مورد خود، دوگانگي شخصيتي و ناسازگاري با شرايط نشوند.

بسياري از مادران به خاطر شرم و حيا و گاهي بي‌اطلاعي، مساله بلوغ را در دخترانشان مسكوت مي‌گذارند و آن را مشمول مرور زمان مي‌كنند. به اين ترتيب دختران نوجوان يا بايد خودشان به تنهايي با اين مساله مواجه شوند يا اطلاعات مورد نيازشان را از گروه‌هاي همسال بگيرند .

در دوران نوجواني ذهن انسان همانند سيستم بدن دستخوش تغييرات سريع مي‌شود و بنابراين تصورات و باورهاي غلط درباره دوران بلوغ مي‌تواند مشكل‌آفرين باشد؛ مثلا اگر دختر نوجوان را در اين دوران از برخي فعاليت‌هاي اجتماعي يا ورزشي دور نگه داريم، اين مساله مي‌تواند تاثيرات منفي در ساختار شخصيت او بگذارد. تغييرات بلوغ در دختران، سرآغاز توجه جدي تر به جنسيت آنها هم هست.

مرا نمي‌فهميد!

«شما درك نمي‌كنيد»! حق با اوست. دختر نوجوان همه چيز را از نگاه خود مي‌بيند و مادر با پافشاري و سماجت مي‌خواهد بفهمد افكار دخترش از كجا سرچشمه گرفته است. نوجوانان تصور مي‌كنند در مركز هستي قرار گرفته‌اند و دنيا به تماشاي آنها ايستاده است. به نظر نوجوان‌ها، نمي‌شود به بزرگ‌ترها اعتماد كرد چون آنها اصلا از دنياي نوجوان‌ها سر در نمي‌آورند.

اگر مادري به فرزندش اعتماد دارد و اين اعتماد و باور خود را با عشق و محبت به گوش نوجوان خود برساند و به او بگويد كه توافق نداشتن شان به دشمني و دوري از همديگر منجر نمي‌شود؛ در اين صورت مادران و فرزندان به فكر حل اختلافشان مي‌افتند، گفتگو قطع نمي‌شود و صداي هيچ كدام بالا نمي‌رود. آنها با آرامش به حرف‌هاي همديگر گوش مي‌دهند و مادر هم از ديدگاه‌هاي متضاد نوجوانش دچار ترس نخواهد شد.

 

منبع : جام جم -با تغيير

در دوران نوجواني ذهن انسان همانند سيستم بدن دستخوش تغييرات سريع مي‌شود.
پدر و مادرها نه تنها ناگزير از انطباق با شرايط جسماني تازه نوجوانانشان هستند بلكه در عين حال لازم است از تغييرات رواني دنياي نوجوانان نيز آگاه باشند. روانشناسان اغلب قدرت انديشيدن انتزاعي را امتيازي براي نوجوانان مي‌پنداشتند؛ يعني داشتن «عقيده‌اي در مورد عقيده.»

ژان‌پياژه روانشناس سوئيسي در اين زمينه مي‌گويد قدرت پيش‌بيني بسياري از احتمالات و يا پيامد موقعيتي حتي اگر فوري و مشاهده شدني نباشد در نوجواني آغاز مي‌شود؛ اگر چه پژوهشگران امروزي دريافته‌اند كه بسياري از افراد هرگز به قدرت انتزاعي دست نمي‌يابند حتي در بزرگسالي.

بيان اينكه نوجوانان اغلب به پيامد كارهايشان نمي‌انديشند، مگر آنكه دچارش شوند، بي‌مقدار شمردن دوران نوجواني نيست تنها آگاهي از واقعيت آن است و به همين دليل نوجوانان به پدران، مادران و بزرگسالان مسئول نيازمندند تا هدايت‌شان كنند.  نوجوانان فكر مي‌كنند انسان از اشتباهات خود زندگي را مي‌آموزد و حق با آنهاست.

همه ما از خطاهايمان درس عبرت مي‌گيريم اما پاره‌اي از خطا‌ها بسيار گران تمام مي‌شود. نوجوانان پيش از اقدام به هر كاري بهتر است فكر كنند كه مرتكب اشتباهات جدي نشوند  و اين مهارت را تنها بزرگسالان پرحوصله و شكيبا مي‌توانند به آنان بياموزند.

 آنها به وسيله ارتباط با پدر و مادر خود و رهبران جوان يا ديگر نوجواناني كه مورد تحسين و احترامشان هستند با رفتارهاي مخاطره‌آميز آشنا مي‌شوند.فردي كه راه‌هاي بهتري را براي بيان احساسات خود به نوجوانان مي‌آموزد و صميمانه به آنان علاقه‌مند است مي‌تواند برايشان الگو و سرمشق خوبي باشد. نوجوان با ديدن الگوي مورد تحسين خود كه همواره درصدد ايجاد اهدافي براي آينده است، براي خود هدف‌هايي تعيين مي‌كند و براي تحقق آنها مي‌كوشد.

شما كه درك نمي‌كنيد

شايد زماني كه دختري نوجوان به مادرش مي‌گويد، شما درك نمي‌كنيد، حق با او باشد. دختر نوجوان همه چيز را از نگاه خود مي‌بيند و گه‌گاه مادر با پافشاري و سماجت مي‌خواهد دريابد كه افكار دخترش از كجا سرچشمه گرفته است. نوجوانان تصور مي‌كنند در مركز هستي قرار گرفته‌اند  و دنيا به تماشاي آنها ايستاده است.

 از راه ايجاد ارتباط است كه دختري نوجوان به ديدگاه‌هاي ديگر پي مي‌برد و نگرش خود را تقويت مي‌كند. اگر مادري به فرزندش اعتماد دارد و اين اعتماد و باور خود را با عشق و محبت به گوش نوجوان خود برساند توافق نداشتن‌شان به دشمني و اجتناب از همديگر منجر نمي‌شود،  مادران و فرزندان درصدد حل اختلاف خود برمي‌آيند، گفت‌وگو قطع نمي‌شود و صداي هيچ كدام بالا نمي‌رود، آنان با آرامش به حرف‌هاي همديگر گوش مي‌دهند و مادر از ديدگاه‌هاي متضاد نوجوانش دچار ترس نخواهد شد.

با آموزش پذيرفتن ديدگاه‌هاي ديگران شدت خودمحوري در آنان كاهش مي‌يابد. يكي از روش‌هايي كه مادر براي كاستن از خودمحوري دخترش مي‌تواند به كارگيرد استفاده از همدلي و  همدردي است. دختري مي‌گويد: دلم مي‌خواست فرياد بكشم و به مادرم بگويم كه كمي هم با من همدردي كن و هميشه از ديگران طرفداري نكن. اين آرزوي هر دختري است كه مادرش آزادانه و به راحتي در مورد هر مسئله‌اي با او درددل كند اما نوجوان مي‌خواهد مادرش از ياد نبرد كه مسائل بزرگسالان ممكن است بيش از طاقت او باشد. نوجوانان خواهان آن هستند كه مادرانشان با آنان صادق باشند و تنها در مورد پاره‌اي از مسائل و نه همه آنها حرف بزنند.

دخترهاي نوجوان روابط مستقيم و گفت‌وگوي بي‌پرده را دوست دارند و آن را كاملا درك مي‌كنند.آنان به دليل سن ويژه خود همواره قادر به درك پيام‌هاي مبهم نيستند و احتمالا آن را به گونه‌اي نادرست تعبير خواهند كرد. به همين دليل است كه طعنه و طنز، نوجوان را آزرده مي‌سازد.نوجوانان همواره از شنيدن گفته‌هاي مثبت استقبال مي‌كنند نه گفتار مخرب، جملات منفي و مخرب معمولا به ناراحتي، شرم و عدم‌خلاقيت آنان منجر مي‌شود و تعبير آنها نيز براي نوجوانان دشوار است. يكي از نشانه‌هاي پايان يافتن نوجواني زماني ظاهر مي‌شود كه دختري بتواند به مادرش بگويد: مي‌داني مادر: «شايد حق با تو باشد.»

خلق اعتماد

اعتماد در دوران نوجواني به همان اندازه كودكي اهميت دارد با اين همه باور من اين است كه در دوران نوجواني پرسش اين نيست كه آيا من به مادرم اعتماد دارم؟ بلكه اين سوال مطرح است، آيا مادرم به من اعتماد دارد؟ بهترين نقطه آغاز اعتماد به نوجوانان انجام دادن تكاليف مدرسه است. نوجوان دوست دارد به جاي گوشزد كردن بي‌وقفه به آنان در انجام دادن تكاليف، به آنها كمك‌ شود. اعتماد به او در انجام دادن تكاليف به مفهوم انتظار داشتن از او در انجام دادن وظايف خود است. 

خودباوري در سايه اعتماد

همه ما بايد به اهميت كمك براي ايجاد اعتماد به نفس يك دختر آگاه باشيم. يكي از بهترين راه‌هاي موجود در اين زمينه، ايجاد فضايي مالامال از اعتماد با اوست. اگر مادري اعتماد خود را به توانايي و قدرت دروني دخترش نشان دهد دخترك احساس مسئوليت و اعتماد به نفس بيشتري خواهد داشت. در هر نوجواني تركيب دو ويژگي اعتماد به نفس و مسئوليت‌پذيري بسيار مطلوب است. تنها مادر است كه با نشان دادن اعتماد هشيارانه‌اش در طول سال‌هاي آغازين نوجواني دخترش، به راحتي به خود ياري مي‌رساند.

به قول يكي از دختران نوجوان، آگاهي از اينكه مادرم مرا قادر به تصميم‌گيري درست مي‌داند، رابطه ما دو نفر را صميمانه‌تر و نزديك‌تر مي‌سازد و من به راحتي با او درد دل مي‌كنم.گروهي از مادران مي‌پرسند دوران نوجواني چه زماني به پايان مي‌رسد؟ نوجواني زماني به پايان خود مي‌رسد كه مادر و دختر بتوانند در كنار هم بنشينند و گفت‌وگو كنند بي‌آنكه به گوشزد يا اخطار متوسل شوند. اگر مادر و دختري نتوانند به اين مرحله برسند روابط آنان ممكن است دچار تزلزل شود اما در هر حال دوران نوجواني به پايان مي‌رسد حتي اگر دوران رضايت‌بخشي نباشد كه به تبع آن مرحله‌اي جديد در رابطه مادر و دختر آغاز مي‌شود.مادران براي بيشترين بهره‌گيري از لحظاتي كه نشان‌دهنده تغيير در روابط است بايستي براي زماني كه دخترشان مايل به گفت‌ و شنود با آنان است آمادگي كامل داشته باشند.

فرصت‌هايي كه در آنها مادر و دختر مي‌توانند روحيات و خواسته‌هاي يكديگر را درك كنند، نبايد ناديده گرفته شوند. مادري مي‌گويد: زماني كه دخترم سوم راهنمايي بود خيلي چيزهاي منفي به نظر مي‌رسيدند، تصور مي‌كنم كه بچه‌ها در آن سن احساس خوبي در مورد خود ندارد، مهم نيست چه احساسي پس هر نظر منفي كه ابراز داريد اوضاع را وخيم‌تر مي‌سازد. داشتن قدرت خودداري از بر زبان آوردن هر مطلب منفي در سال‌هاي آغازين نوجواني مهارتي چشمگير است. اين خويشتنداري سازنده است چون دخترش ابراز مي‌كند كه تقريبا هر چيزي را مي‌تواند با مادرش در ميان بگذارد.

اعتقاد بر اين است كه كسب آگاهي درباره دوران رشد نوجوانان علاقه‌مندي به آنان را آسان‌تر مي‌سازد. هر قدر كه مادر در مورد مراحل مختلف زندگي نوجوانش اطلاعات بيشتري داشته باشد ارتباط بهتري با او برقرار خواهد كرد. او از نوسانات خلق‌وخوي دخترش دچار حيرت نخواهد شد و با وضوح و شفافيت بيشتري به نگراني‌ها و ترس‌هاي نوجوانان پي خواهد برد

 

 نخستين تجربه هادر ايام بلوغ

 

به نظر روان شناسان ، نوجواني دوره اي از زندگي است که نخستين تجارب زندگي در حساس ترين دوران رشد انسان رخ مي دهد،آينده نگري، انقلابي گري ، عشق، رابطه جنسي، تحصيل و شغل آينده و تثبيت هويت، همه در اين دوران شکل مي گيرند.

شايد از همين روست که توجه به روانشناسي نوجواني در دهه هاي گذشته از اهميت بيشتري، به ويژه در کشورهايي که جمعيت جوان آنها رو به افزايش بوده، برخوردار است.در ايران براساس آمار رسمي نوجوانان حدود سي درصد از کل جمعيت جوان کشور را تشکيل مي دهند.

اين درحالي است که به نسبت اين جمعيت نه تنها متخصصان روانشناسي باليني و مشاوره کافي وجود ندارد بلکه هنوز جايگاه و نقش آنان در فرايند بهداشت رواني نوجوانان به خوبي روشن نشده است.

تعريف بلوغ:

نوجواني دوره اي از مراحل رشد انسان است که حد فاصل کودکي و جواني محسوب شده و مشخصه اصلي آن بلوغ و پديداري ويژگي هاي جنسي در فرد است.

سن آغاز بلوغ با خصائص اجتماعي و فرهنگي، زيست بوم و تفاوت هاي فردي به ويژه خصائص ارثي در جوامع، شهرها و يا حتي خانواده هاي مختلف متفاوت است، روانشناسان رشد مي گويند ارزيابي ها نشانگر آن است که سن آغاز بلوغ بطور کلي از قرن بيستم تا اولين دهه قرن بيست و يکم در چندين مرحله پايين تر آمده است؛ در اوايل قرن بيستم سن آغاز بلوغ در اروپا و آمريکاي شمالي بطور متوسط شانزده سال محسوب مي شد.آغاز بلوغ در دهه شصت به زير پانزده سال رسيد و در دهه نود به چهارده سال و گفته مي شود که هم اکنون در اروپا و آمريکا بين دوازده تا سيزده سال است.

درک صحيح از سن آغاز بلوغ از آن رو داراي اهميت است که جامعه، خانواده و مدرسه آمادگي لازم را براي برخورد با شرايط حساس و ويژه کودک در اين مرحله گذر داشته باشند.

با اين حال اولين مطالعات گسترده روانشناسي رشد در دهه هفتاد خورشيدي در ايران نشانگر آن بود که ميان سن آغاز بلوغ در استان هاي جنوبي به ويژه خوزستان و استان هاي شرقي مانند ايلام و کردستان با ديگر استان هاي کشور تفاوت چشمگيري وجود دارد و سن بلوغ بطور متوسط يک سال تا يک سال و نيم در آبادان زودتر از تهران آغاز مي شود.

اين امر علاوه بر آن که مويد آن است که در آب و هواي گرمسيري بلوغ زودتر از آب و هواي سردسير رخ مي دهد، تابع شرايط فرهنگي و متغيرهاي خاص منطقه مانند جنگ در خوزستان، ايلام و کردستان نيز هست.

به هر روي پژوهش هاي روانشناسان ايراني حاکي است که سن بلوغ براي کودکان در تهران بين سيزده تا چهارده سال است.

بين دختران و پسران در آغاز بلوغ تفاوت چشمگيري به چشم مي خورد ، دختران زودتر به بلوغ مي رسند و زودتر مرحله بلوغ را به پايان مي رسانند ولي پسران ممکن است بيشتر از يک و يا حتي دو سال از دختران در رسيدن به بلوغ عقب بمانند.

بين طبقات مختلف نيز تفاوت هايي ديده مي شود ،در طبقه فقير بلوغ زودتر آغاز مي شود .با اين حال عواملي چون رسانه ها وگستردگي و در دسترس بودن آنها رفته رفته اين تفاوت را به سوي متعادل شدن پيش مي برد.

به عبارت ديگر اگر دختر سيزده ساله ساکن نواحي محروم شهري بنا به شرايط محيطي و اقتصادي با بلوغ زود هنگام روبرو مي شود، دختر سيزده ساله ساکن نواحي مرفه نشين شهري به دليل دسترسي به رسانه هاي مختلف آماده رويارويي با بلوغ مي شود.

براي آن که سرانجام بدانيم سن آغاز بلوغ که مشخصه نوجواني است از چه زماني است به يافته هاي روانشناسي استناد مي کنيم که بيانگر آن است که سن شروع نوجواني در ايران و بيشتر کشورهاي اروپايي از ?? و ?? سالگي شروع و در ?? و ?? سالگي خاتمه مي يابد.

برخي از مردم تصور مي کنند که نوجوانان دمدمي مزاج، افراط گرا، بي بند و بار، پيرو مد و يا شورشي هستند در حالي که تمام اين خصائص بخشي از بحران بلوغ محسوب مي شود.

در واقع نوجوان در اين دوران بطور دائمي در حال تغيير و تکامل است از همين روست که ممکن است ديدگاه هاي متفاوت و متعارض در هر دوران نسبت به موضوعات يکسان از خود نشان دهند و يا حالات رواني متفاوتي داشته باشند، گاهي بسيار پر شر و شور و گاهي آرام و درونگرا. درهمين دوران است که نوجوان بايد با يکي از مهمترين بحران هاي رواني زندگي خود رو در رو شود: بحران بلوغ.

بحران بلوغ، بخشي از خصيصه طبيعي اين دوران انقلابي است که اگر نوجوان موفق شد به خوبي با آن رو در رو شود و از پس آن بر آيد در مرحله جواني با مشکلات کمتري روبرو خواهد شد.

نوجوان ويژگي هاي منحصر به فردي دارد که مي تواند آنها را چنين دسته بندي کرد.نوجوان موجودي است:

- از نظر بدني در حال دگرگوني و تحول، از لحاظ عاطفي نابالغ، از جهت تجربه محدود؛ از ديدگاه فرهنگي تابع محيط

- همه چيز مي خواهد، اما نمي داند چه چيز بايد بخواهد

- فکر مي کند همه چيز مي داند اما چيزي نمي داند

- تصور مي کند همه چيز دارد اما در واقع چيزي ندارد

- نه از مزاياي کودکي بهره مي برد نه از امتيازات بزرگسالي

- در رويا و تخيل زندگي مي کند اما با واقعيت رو در روست

نوجوان چه مي خواهد:

نيل به آزادي و رهايي از سلطه : نوجوان براي اثبات هويت و شخصيت خود در صدد اثبات خود است.

- گرايش به ارتباط با نوجوانان ديگر: يادگيري اجتماعي

- علاقه به انتخاب شغل و آمادگي براي قبول مسئوليت: آزمون و خطا و استعداد

- کوشش در راه تامين مالي و استقلال اقتصادي: عدم وابستگي به والدين

- گرايش به انتخاب همسر و تشکيل خانواده: خيال پردازي و آزمون وخطا

- آمادگي براي پي بردن به ارزشهاي اخلاقي و معنوي: روش حل مشکل

- آگاهي از محدوديت ها و توانايي هاي خود و نوجوانان ديگر:برخورد منطقي با رقابت ها و واقع بيني

- قابليت پيشرفت در مفاهيم ذهني و مهارتهاي مختلف: کسب تجربه و درک مفاهيم بزرگسالان

- نياز به راهنمايي و پيشرفت به سوي کمال: الگوها و تجارب مناسب

 

دوران نوجواني اگر در کنار والديني آگاه ،مهربان،همراه و معتقد طي شود ، تجربه اي لذت بخش خواهد بود . پس با درک بهتر فرزندانمان در کنارشان باشيم...

 

منبع :کتاب روان شناسي بلوغ - سايت رشد

 

 

هيجان ، نمک جواني است

جوان‏ها، تقريباً در تمامى خانواده‏ها ، فرهنگ‏ها ، شهرها و کشورها، صفات نسبتاً مشابهى دارند ، از جمله اين که تمايل زيادى براى مشارکت در کارهاى روزمرّه خانه (مثل گرفتن نان از نانوايى سرِ کوچه) از خود ، نشان نمى‏دهند و در عين حال، براى تماشاى مستقيم و بى‏واسطه بازى تيم فوتبال مورد علاقه‏شان ، حاضرند صدها کيلومتر را در سرما و گرما سفر کنند، با آن که مى‏دانند آن بازى، مستقيماً از تلويزيون هم پخش مى‏شود و مى‏دانند که احتمال شکست تيمشان هم وجود دارد.

چرا اين طور است؟ چه چيزى به جوان‏ها اين انگيزه را مى‏دهد که راه‏هاى طولانى را بر خود، هموار کنند؟

تجربيات و مشاهدات ما نشان مى‏دهند که جوان‏ها، به دليل آن که در اوج توانايى‏هاى جسمى و در دوره شکوفايى استعدادهاى عاطفى خود به سر مى‏بَرند، هيجان‏خواه‏تر از ديگر گروه‏هاى سنّى جامعه‏اند و انرژى بيشترى را در راه رسيدن به يک تجربه هيجانىِ جديد ، صرف مى‏کنند.

هيجان چيست؟

هيجان ، مجموعه‏اى از واکنش‏هاى جسمى ـ روانى است که انسان يا حيوان، غالباً در برابر پديده‏ها و رويدادها يا محرّک بيرونى، از خود ، نشان مى‏دهند. هيجان‏ها و انگيزه‏ها، بر روى هم، احساس ما را تشکيل مى‏دهند و با هم، رابطه تنگاتنگ دارند ، از جمله اين که هيجان‏ها و انگيزه‏هاى اساسى، رفتارهاى ما را فعّال مى‏سازند و هدايت مى‏کنند. به عنوان نمونه، ميل جنسى که از انگيزه‏هاى نيرومند موجود در آدمى است، منبع بالقوّه‏اى براى هيجان «شادى» نيز هست.

همانطور که گفتيم جوانان هيجان خواه تر از ديگر افراد هستند و اين جنبه ي مثبتي براي آنان است به شرط آنکه بتوانند نسبت به هيجانات خود شناخت و کنترل داشته باشند و آن را در جهت مثبت هدايت کنند.

عوامل هيجان

در مجموع، سه عامل براى هيجان، شناسايى شده است:

1. برانگيختگى فيزيولوژيک (جسمى ـ طبيعى): برخى هيجان‏هاى روزانه ما، ممکن است نتيجه تغييراتى در وضعيت سلامت جسمى ما باشند. به عنوان مثال، بالا رفتن فشار خون و يا ضربان قلب، مى‏تواند بر خلاف معمول، هيجان خشم را در ما بر انگيزد ، در حالى که به صورت طبيعى و معمول، هميشه پس از قرار گرفتن در موقعيت خشم و ظهور خشم است که ضربان قلب و فشار خون و ميزان قند خون، بالا مى‏رود.

2. افکار و ارزيابى‏هاى ذهنى: مجموعه دانش و آگاهى‏هاى فرد، بر نوع و سطح هيجان او، تأثير مى‏گذارند. مثلاً آگاهى ما از اين که لاستيک‏هاى ماشين ما نو و يخ شکن هستند و خود ماشين هم پر قدرت و سالم و مجهّز است و مطّلع بودن ما از اين که چه‏طور مى‏توان در سرماى سخت هم ساعت‏ها از خودْ مراقبت کرد، به ما اجازه مى‏دهد که از زيبايى راه‏هاى برف گرفته کوهستانى لذّت ببريم و لحظاتى شاد را در دل طبيعت، سپرى کنيم، در حالى که بدون اين آگاهى‏ها، ترس بر ما چيره مى‏شد و بدون نيمى از آنها، دست کم نگران مى‏شديم (که سطح پايينى از همان «ترس» است).

در مجموع، روان‏شناسان معتقدند که نحوه ارزيابى ذهنى ما از يک موقعيّت است که شدّت تجربه هيجانى و برانگيختگى عاطفى ما را تعيين مى‏کند.

3. يادگيرى: اگر به ما آموخته باشند که «خرس‏هاى قهوه‏اى، بسيار خطرناک‏اند»، واکنش عاطفى (هيجانىِ) ما در لحظه رؤيت يک خرس قهوه‏اى، يقيناً «ترس» خواهد بود ؛ امّا اگر آموخته باشيم که: «خرس‏هاى قهوه‏اى، به شدّت از انسان مى‏ترسند و معمولاً تهديدى براى انسان‏ها محسوب نمى‏شوند»، حدّاکثر کارى که مى‏کنيم، اين است که به داخل ماشين خود مى‏رويم و از پشت شيشه‏ها، کنجکاوانه به حرکات خرس، مى‏نگريم و از اين که توانسته‏ايم از فاصله‏اى چنين نزديک، خرسى را ببينيم، خوش‏حال خواهيم بود.

کنترل هيجان

سه عاملى که براى واکنش‏هاى هيجانى بر شمرديم، سه راهبرد کلّى براى مهار کردن واکنش‏هاى هيجانى (يا زمينه‏سازىِ واکنش‏هاى مطلوب و کاستن از واکنش‏هاى نامطلوب)، پيش پاى ما مى‏گذارند:

1. کنترل فيزيولوژيک (جسمى ـ طبيعي): با آن که گزيدن لب و لرزش دست و پا، از واکنش‏هاى بدنى مربوط به هيجانِ «ترس» محسوب مى‏شوند و پس از ترسيدن، ظهور مى‏کنند ، امّا روان‏شناسان معتقدند که تسلّط يافتن بر بدن (مثلاً تلاش براى نلرزيدن و نگزيدن لب، از طريق زمزمه کردن يک سرود و محکم گام برداشتن و...)، نقش مؤثّرى در کاهش ترس و کنترل آن دارد.

2. تغيير افکار و ارزيابى‏ها: هر شخص، چنانچه شناخت بهتر و صحيح‏ترى از خود و جهان اطراف خود پيدا کند، تسلّط بيشترى بر هيجانات خود ، خواهد داشت. کسى که سلسله نيازهاى خود را در زندگى، به ترتيب و به دقّت بررسى کرده و نقاط قوّت و ضعف خود را مى‏داند، براى رسيدن به «خودْشکوفايى» و تحقّق همه استعدادهاى خويش و يا رسيدن به الگوى شخصيّت سالم و انسان کامل و آرمانى خويش، گام‏هاى محکم‏ترى برخواهد داشت و هيجان‏هاى خويش را بهتر مديريت خواهد کرد.

کسى که مى‏داند کودکى و نوجوانى سختى داشته و محبّت کافى نديده است، طبيعتاً بايد روى دوستى‏ها و عشق‏هاى خود، کنترل بيشترى داشته باشد تا مبادا نياز محبّت خواهى او (که همچنان برآورده نشده مانده است)، زمينه‌ساز لغزش يا آسيبى براى وى شود.

 چنين کسى بايد طىّ ارزيابى‏هاى موشکافانه از خويش، معناى هيجان خويش را بفهمد و با مقاومت در برابر هيجان نامطلوب، به صورت معقول و آگاهانه، زمينه رفع نياز خود به عشق و احترام (به صورت صحيح) را فراهم سازد.

3. کنترل از طريق يادگيرى‏هاى تازه و تصحيح آموخته‏ها: براى دختر خانم جوانى که به عنوان معلّم، مأمور خدمت در روستا شده است، لازم است که آموخته‏هاى پيشين خود را درباره حيواناتى چون: سگ، روباه، شغال، مار، عقرب و... تصحيح و تکميل کند. در غير اين صورت، ترس از موقعيت‏هايى که ارزش ترسيدن ندارند و نفرت از روستا (با همه خوبى‏ها و زيبايى‏هايش)، به سراغ او مى‏آيند و در عوض، از شادى و لذّت زندگى در روستا و گشت و گذار در طبيعت نيز محروم خواهد شد. چنين فردى، بايد نحوه مقابله با ترس از سگ و تاريکى جاده و... را بياموزد و تمرين کند. اين قاعده، در مورد همگان صدق مي‌کند.

 

هيجان و تکرار

هنگامى که تجارب فرد در رسيدن به هيجانْ تکرار مى‏شوند، سطح برانگيختگى (يا تحريک روانى) کاهش مى‏يابد و فرد را به جستجوى تجربه‏اى ديگر و راهى ديگر، سوق مى‏دهد. هر موسيقى ناآشنايى، در ابتدا ناخوشايند است (چون بر انگيزاننده است) ؛ امّا پس از چند بار شنيدن، خوشايند مى‏شود و سرانجام، دوباره، پس از آن که چند بار شنيده شد، به چيزى ناخوشايند تبديل مى‏گردد (چون به قدر کافى برانگيزاننده نيست). اين، يکى از دلايلى است که بسيارى از افراد ميان‏سال (مثلاً والدين)، به موسيقى مُدرن روز، معترض هستند و نيز بسيارى از جوانان و نوجوانان نمى‏توانند جاذبه‏هاى موسيقى متعلّق به دوران والدين خود را درک کنند.

فرآيند آشنا شدن و خو کردن به محرّک‏هاى اطراف، زمينه مهمّى براى دست زدن افراد (اعم از هيجان‏خواهان، عموم جوانان و بلکه همه کسانى که نيازهاى روانىِ برآورده نشده دارند) به تجربه‏هاى جديدِ برانگيختگى و تحريک روانى و در نتيجه، رسيدن به هيجان است. مصداق بارز اين فرايند، معتادان تفنّنى هستند که کارشان از سيگار کشيدنِ گاه گاه، آغاز شده است و به کشيدن ترياک در ميهمانى‏هاى دوستانه و سپس هر روزه و سپس هرويين و سپس تزريق مورفين و... انجاميده است ؛ هَوَسى که پايان ندارد!

مصداق ديگر خو کردن به محرّک‏هاى اطراف، دخترها و پسرهايى هستند که به دوستى‏هاى کوتاه خيابانى يا عشق‏هاى داغ و بى‏وفايى‏ها و دلزدگى‏هاى سريع، عادت کرده‏اند و هيچ‏گاه هم به شادکامى يا همان آرامش و شادى و لذّت عميق مورد نظرشان نمى‏رسند ، مگر آن که به شناخت نيازهاى تأمين نشده خويش و درمان آنها از طريق خويشتندارى و مهار هيجان‏ها و بازگشت به الگوهاى اخلاقى و معنابخشى به زندگى و روابط اجتماعى خويش رو بياورند.

 

هيجان هم مثل قوّه تفکر يا بينايى و مثل آب و غذا و اکسيژن، نعمتى است که خداوند، در وجود انسان نهاده و موهبتى است که موجب زيبايى و زينت حيات انسانى است. مى‏توانيم آن را مديريت و مهار کنيم و از اين طريق، به زندگى‏مان تعادل ببخشيم و گامى به «خودشکوفايى» و «شادکامي» نزديک‏تر شويم، و مى‏توانيم با افراط و تفريط در مورد آن، فرصت کمال يافتن از طريق آن را از دست بدهيم....

 

منابع : حديث زندگي - کتاب بهداشت رواني

تنظيم براي تبيان :داوودي

 

 

وقتي فرزندتان مثل شما فکر نمي کند

چگونه با رفتار هاي متغير نوجوان خود برخورد کنيم؟

والدين در سنيني که فرزندشان به نوجواني مي رسد با مسائل و مشکلاتي رو به رو مي شوند که قبلا وجود نداشته. بنابراين بايد بدانند چگونه رفتارکنند که آرامش و امنيت هر چه بيشتر براي طرفين حاصل شود . او مرموز شده و هر ساعت به شکلي متفاوت رفتار مي کند و بيشتر تمايل دارد با دوستانش باشد تا با خانواده . مدام بحث مي کند و پرخاشگر شده. امکان ندارد کاري را که از او مي خواهيم بلافاصله انجام دهد. او ديگر همان کودکي که با لبخند هر چه مي خواستيد انجام مي داد نيست. نوجواني سن مرموز شدن - تغيير کردن و ترديد است.

فرزندان ما به جايي مي رسند که افرادي مستقل با روحيه و افکار خاص خود مي شوند بنابراين تضاد آنها با والدين امري عادي و طبيعي است .

از طرف ديگر شما نيز نگران هستيد که نکند او مشغول کاري شده باشد که عاقبت خوبي ندارد پس فشار خود را بر او افزايش مي دهيد.او نيز که خواهان استقلال بيشتري است واکنش نشان داده و قصد ندارد در محدوديتي که شما ايجاد کرده ايد زنداني شود بدين ترتيب کار به بحث و مشاجره و گاها دعوا مي کشد. مساله اينجاست که در اين ميان کسي مقصر نيست . والدين اکثرا در دهه چهارم يا پنجم زندگي بوده و بسيار محافظه کارانه عمل مي کنند و حال آنکه نوجوان بي پروا قصد دارد حرکتي سريع به سوي اهدافش داشته باشد و دسترسي به آرزوهاي خود را ممکن و شدني مي بيند. پس اگر دو طرف وضعيت و شرايط را بخوبي درک نکنند ، نخواهند توانست ارتباط خوبي با يکديگر برقرار نمايند.

 

 اين شرايط براي نوجوان نيز سخت است. بايد توجه داشت که مرحله عبور از کودکي به بزرگسالي براي خود نوجوان نيز سخت است. چرا که بسياري از تغييرات در همين سنين رخ مي دهد و نوجوان نيز در مواقعي دچار حالت گيجي ، ترديد ، نگراني و عدم اعتماد به نفس مي شود. او از لحاظ روحي نيز دچار بيشترين تغييرات در حالات عاطفي شده و خشم شديد و عشق فراوان را تجربه مي کند. از نظر جسمي نوجوان به تکامل رسيده و نيروي جنسي شديدي دارد به همين دليل است که اگر در اين سنين کسي را براي صحبت و گفتگو در مورد مسائل خود نداشته باشد ممکن است دچار مشکلاتي شود.

او از نظر هوش در فعالترين وضعيت ممکن قرار دارد و بخوبي قادر به تجزيه و تحليل انواع مسائل و ديدگاههاست در اين زمان نوجوان شروع به بررسي رفتار ها و نقطه نظرات والدين کرده و با درک تغييرات ميان تفکر خود و والدين، مناقشات آغاز مي شود.

والدين وقتي با بحران نوجواني رو به رو مي شوند در بسياري از موارد سعي مي کنند کنترل امور را به دست بگيرند. در اين راه ممکن است ديکتاتور و جدي شوند و با نوجوان درگير شوند تا ثابت کنند قدرت در دست آنان است. برخي ديگر نيز سعي مي کنند اصلا به کارهاي نوجوان کاري نداشته باشند تا از هر گونه مجادله پرهيز شود و نوجوان خودش راهش را پيدا کند. جالب اين که هر دو روش بي نتيجه است : نوجواني که والدين قدرت طلب دارد بيشتر به طغيان و سرکشي مي پردازد تا ثابت کند که مستقل و داراي قدرت تصميم گيري است. ممکن است حتي برخي از مسائل را مخفي و از والدين فاصله بگيرد. نوجواني هم که والدين بسيار انعطاف پذير دارد ممکن است احساس کند بي ارزش است و ناديده گرفته شده و والدين اهميتي به مسائل و بعضا مشکلات او نمي دهند. در هر دو حال نوجوان حمايت کافي را از والدين نمي گيرد.

 

فرصت را مغتنم بشماريد به جاي اينکه دوران نوجواني فرزندتان به عنوان دوران مشکل ساز بنگريد سعي کنيد آن را يک فرصت با ارزش تلقي کنيد. شما در اين زمان وقت داريد تا رابطه اي متفاوت از دوران کودکي فرزندتان با وي برقرار نماييد. سرکشي او را يک حمله به قدرت خود تلقي نکنيد بلکه يک مرحله مهم در استقلال او بدانيد. چنانچه کنجکاو هستيد که از امور او اطلاع داشته باشيد مي توانيد اين را با وي در ميان بگذاريد و از طرف ديگر به او کمک کنيد که در مورد ارزشها و باورهاي گوناگون فکر کند. در کنار او باشيد و خود را کنار نکشيد.

 

بهترين کار در لحظات بحراني چيست؟

بهترين کار چند لحظه مکث و کشيدن چند نفس عميق است با اين کار به خود فرصت آرامش و واکنش صحيح مي دهيد . بهتر است در لحظات بحراني با نوجوان بحث نکنيد و فکر کنيد که بهترين و مناسب ترين واکنش شما چه مي تواند باشد البته با آرامش.

نوجوانان تمايل دارند والدين در حکم مشاور آنها باشند تا راجع به مسائلشان در شرايط گوناگون با آنها مشورت کنند.

نوجوان تمايل دارد بيشتر با دوستان و هم سن و سالان خود باشد اما در عين حال نيازمند والدين نيز مي باشد البته نيازمند حمايت - راهنمايي - تشويق و تاييد والدين نه چسبندگي و دستورات آنها. اين يک رابطه ظريف است که در عين ارتباط با او و نشان دادن علاقه به امور وي کمي او را راحت و به حال خود بگذاريد.

 

اکثر نوجوانان تمايل دارند والدين در حکم مشاور آنها باشند تا راجع به مسائلشان در شرايط گوناگون با آنها مشورت کنند. چنانچه شما اين نقش حمايتي را بخوبي ايفا مي کنيد لازم نيست نگران اهميت وجود خود در زندگي فرزندتان باشيد زيرا مطمئنا او نيز از ارزش شما بخوبي آگاه است. تحقيقات نشان داده اند نوجواناني که با والدين خود در مورد مسائلي مانند مواد مخدر و ديگر بزهکاريها گفتگو مي کنند 36 درصد کمتر دچار اين گونه کجروي ها مي شوند.

 

از طرفي ديگر يکي از مهمترين عوامل در برقراري ارتباط با نوجوان اين است که برايش وقت بگذاريد. گاهي اوقات ترتيب دادن يک فعاليت خاص يا حتي سفر نيز مفيد است.البته مشارکت در کارهاي عادي مانند تماشاي تلويزيون ، قدم زدن ، چيدن ميز يا حتي شستن ظرفها با يکديگر نيز بسيار سودمند است. مي توان وقتي نوجوان از مدرسه بر مي گردد به صحبتهاي او گوش کرد و کم کم سر صحبت را در مورد وقايعي که برايش اتفاق افتاده باز کرد. اما مراقب باشيد که صحبت هايتان جنبه دستوري و قضاوتي نداشته باشد.

 

 3 گروه از والدين فرزنداني بي مسووليت براي آينده تربيت مي کنند: والديني که بيش از حد از فرزندان حمايت مي کنند و همه کارها را به جاي آنها انجام مي دهند. براي مثال صبحانه شان را آماده جلويشان گذاشته - اتاق و لباسهايشان را مرتب کرده و حتي در تکاليف بخشي از کار را به عهده مي گيرند. گروه دوم والديني هستند که بشدت سخت گير هستند و دائم در حال ايراد گرفتن - انتقاد کردن و دستور دادن هستند. دسته سوم والديني هستند که بيش از حد نوجوان را آزاد مي گذارند تا هر چه مي خواهد اعم از درست يا غلط انجام دهد. نکته قابل توجه اين است که شما براي رفتار مناسب و روحيه اي شاد در برخورد با نوجوان نيازمند آرامش هستيد ، پس براي رسيدن به اين آرامش بيايد زماني را نيز براي پرداختن به خود و علايقتان اختصاص دهيد. تمام انرژي و وقت خود را صرف تمرکز بر کارهاي فرزندتان نکنيد. جالب اين جاست که وقتي نيازهاي شما به عنوان والدين تامين شود شادتر بوده و نزاع با نوجوانتان نيز کاهش مي يابد و از روابط لذت بيشتري خواهيد برد.

منبع : سايت علمي دانشجويان

 

کنترل هيجان ها در بدترين شرايط

ايجاد مهارت کنترل هيجانها در نوجوانان

بيشتر مردم در زندگيشان هيجانات شديد و غير قابل کنترل را تجربه کرده‌اند و در چنين مواقعي ، شخص بسيار مايل است شدت خشم ، غم اضطراب و نااميدي تحت کنترل او باشد. ممکن است شدت هيجانات بر رفتار و طرز برخورد فرد به گونه‌اي تاثير بگذارد که موجب رنجش و ناراحتي خود و اطرافيانش شود. در چنين لحظاتي چگونه مي‌توان اين هيجانات را تحت کنترل در آورد؟ آن هم در سن نوجواني که شخص بيشتر تحت تاثير هيجانات خود قرار دارد.

 

براي دستيابي به چنين توانايي به نکات زير بايد توجه فرمائيد:

- سعي کنيد بر هيجانات خود مسلط باشيد. هنگامي که با ديگران هستيد زمان مناسبي براي ابراز هيجانات شديدتان نيست. بنابراين از آنها پوزش بخواهيد و براي مدتي از آنها دور شويد. به آنها بگويد که احتياج به زماني داريد تا بر اعصابتان مسلط شويد و چند لحظه ديگر برگرديد.

 - از چگونگي تنفس خويش آگاه باشيد. تنفس آرام و عميق داشته باشيد. با اين عمل ساده بطور طبيعي مي‌توان ضربان قلب و فعاليت ذهن را آرام کرد. هر نوع انقباضي را در بدنتان بخصوص عضلات ، شانه‌ها ، گردن و فک را بررسي و تعديل کند.

سعي کنيد براي مدت کوتاهي به موضوعي که باعث آشفتگي شما شده است، فکر نکنيد. چرا که در چنين شرايطي ذهن قدرت تصميم گيري صحيح را ندارد و در زماني مناسب که آرامش بيشتري داريد، بطور صحيح راه حلي براي مشکل و ناراحتي‌تان پيدا کنيد.

- در زندگي تان مهارت انعطاف پذير داشته باشيد.يعني خودتان را با شرايط مختلف وفق دهيد تا اگر توان مقابله با فشار را نداشتيد،در زندگي خود تغيير ايجاد کنيد.

 - حتما با افرادي دلسوز و مجرب ارتباط داشته باشيد و مشکلات خود را با آنها در ميان بگذاريد. چنين ارتباطي به شما کمک خواهد کرد تا در حس و رفتارتان تعادلي برقرار کنيد و احساس تنهايي و انزوا نکنيد.

 - روش ديگري در کنترل کردن هيجانات ، ثبت آنها در دفتر يادداشت روزانه است. از هيجانات خود آگاه باشيد تا بتوانيد آن ها را کنترل کنيد.

با والدينتان ارتباط خوب و صميمي بر قرار کنيد زيرا آن ها در مواقعي که نياز به حمايت کسي داريد ،بهترين انتخاب هستند.

- اگر موضوعي براي شما بسيار اهميت دارد ، آنرا بي‌پرده با ديگران مطرح کنيد ، اما قبلا درباره آن موضوع و موقيت خود خوب فکر کنيد. به ياد داشته باشيد که تغيير در ارتباطات به مرور زمان رخ مي‌دهد و صحيح نيست که اين تغيير بر اساس اصول غير منطقي و يا هيجانات زودگذر باشد.

 - با خودتان مهربان باشيد. فرصتهاي اضافي کوتاهي که داريد ، فعاليتهاي مورد علاقه خود را انجام دهيد. در اين فاصله زماني ، ذهن شما آرامش لازم را باز خواهد يافت.

 - سعي کنيد براي مدت کوتاهي به موضوعي که باعث آشفتگي شما شده است، فکر نکنيد. چرا که در چنين شرايطي ذهن قدرت تصميم گيري صحيح را ندارد و در زماني مناسب که آرامش بيشتري داريد، بطور صحيح راه حلي براي مشکل و ناراحتي‌تان پيدا کنيد. با انجام دادن فعاليتهاي فيزيکي از قبيل ورزش کردن و کلاس رفتن و کار سخت انجام دادن خود را خسته نموده و توجه و تمرکز خود را به آنها معطوف سازيد.

 - کارهاي هميشگي و امور روزمره خود را انجام دهيد. بدين گونه زندگي شما تحت کنترل خواهد بود.

 - چنانچه مکررا دچار احساسات و هيجانات شديد و ناراحت کننده مي‌شويد، حتما با مشاوران مجرب مشورت کنيد و يا کتابهاي منتشر شده در اين زمينه را بخوانيد.

 - با والدينتان ارتباط خوب و صميمي بر قرار کنيد زيرا آن ها در مواقعي که نياز به حمايت کسي داريد ،بهترين انتخاب هستند.

 

منبع : سايت رشد - با تغيير

اين نکته از بلوغ بدان و بس 

نوجواني دوره اي از زندگي است که نخستين تجارب زندگي در حساس ترين دوران رشد انسان رخ مي دهد. آينده نگري، شور، عشق، غريزه جنسي، تحصيل و شغل آينده و تثبيت هويت، همه در اين دوران شکل مي گيرند.

تعريف بلوغ:

نوجواني دوره اي از مراحل رشد انسان است که حد فاصل کودکي و جواني محسوب شده و مشخصه اصلي آن بلوغ و پديدار شدن ويژگي هاي جنسي در فرد است. سن آغاز بلوغ با توجه به ويژگيهاي اجتماعي و فرهنگي، زيست بوم و تفاوت هاي فردي به ويژه خصائص ارثي در جوامع، شهرها و يا حتي خانواده هاي مختلف متفاوت است، در سال هاي اخير ارتباطات نيز به عنوان يکي از عوامل موثر در بلوغ زودرس مطرح شده است.

 

روانشناسان رشد مي گويند ارزيابي ها نشانگر آن است که سن آغاز بلوغ بطور کلي از قرن بيستم تا اولين دهه قرن بيست و يکم در چندين مرحله پايين تر آمده است؛ آغاز بلوغ در دهه شصت به زير پانزده سال رسيد و در دهه نود به چهارده سال و گفته مي شود که هم اکنون در اروپا و آمريکا بين دوازده تا سيزده سال است. در آب و هواي گرمسيري بلوغ زودتر از آب و هواي سردسير رخ مي دهد، و البته تابع شرايط فرهنگي و متغيرهاي خاص منطقه نيز هست . بين دختران و پسران در آغاز بلوغ تفاوت چشمگيري به چشم مي خورد، دختران زودتر به بلوغ مي رسند و زودتر مرحله بلوغ را به پايان مي رسانند ولي پسران ممکن است بيشتر از يک و يا حتي دو سال از دختران در رسيدن به بلوغ عقب بمانند.

نوجوان از نظر بدني در حال دگرگوني و تحول، از لحاظ عاطفي نابالغ، از جهت تجربه محدود، از ديدگاه فرهنگي تابع محيط است

 بين طبقات مختلف اجتماعي نيز تفاوت هايي ديده مي شود به طوري که در طبقه فقير معمولا بلوغ زودتر آغاز مي شود. اگرچه عواملي چون رسانه ها و گستردگي و در دسترس بودن آنها رفته رفته اين تفاوت را به سوي متعادل شدن پيش مي برد. سن شروع نوجواني در ايران و بيشتر کشورهاي اروپايي از 12 و 13 سالگي شروع و در 18 و 19 سالگي خاتمه مي يابد... 

ويژگي هاي نوجواني:

برخي از مردم تصور مي کنند که نوجوانان دمدمي مزاج، افراط گرا، بي بند و بار، پيرو مد و يا شورشي هستند در حالي که تمام اين خصائص بخشي از بحران بلوغ محسوب مي شود. در واقع نوجوان در اين دوران بطور دائمي در حال تغيير و تکامل است. از همين روست که ممکن است ديدگاه هاي متفاوت و متعارض در هر دوران نسبت به موضوعات يکسان از خود نشان دهند و يا حالات رواني متفاوتي داشته باشند، گاهي بسيار پر شر و شور و گاهي آرام و درونگرا.  درهمين دوران است که نوجوان بايد با يکي از مهمترين بحران هاي رواني زندگي خود رو در رو شود: بحران بلوغ...

 

نوجوان ويژگي هاي منحصر به فردي دارد که هاروکس يکي از روانشناساني که در دهه هاي گذشته به مطالعه در زمينه روانشناسي نوجواني پرداخته است آنها را چنين دسته بندي مي کند:

* از نظر بدني در حال دگرگوني و تحول، از لحاظ عاطفي نابالغ، از جهت تجربه محدود، از ديدگاه فرهنگي تابع محيط

* همه چيز مي خواهد، اما نمي داند چه چيز بايد بخواهد

* فکر مي کند همه چيز مي داند اما چيزي نمي داند

* تصور مي کند همه چيز دارد اما در واقع چيزي ندارد

* نه از مزاياي کودکي بهره مي برد و نه از امتيازات بزرگسالي

* در رويا و تخيل زندگي مي کند اما با واقعيت رو در روست

نوجوان در اين دوران بطور دائمي در حال تغيير و تکامل است. از همين روست که ممکن است ديدگاه هاي متفاوت و متعارض در هر دوران نسبت به موضوعات يکسان از خود نشان دهند

انقلاب جسماني و رواني:

نوجوانان در طول چند سال بارها تغيير مي کنند نه تنها از نظر جسماني بلکه همچنين از نظر رواني.

دگرگوني هاي جسماني و رواني با ترشح غده هاي جنسي آغاز و با ترشحات ساير غدد نظير هيپوفيز و فوق کليوي تکميل مي شود. متابوليسم شديد، ماهيچه هاي قوي، رشد استخوان ها، رشد سريع تر ساق هاي پا به نسبت بالا تنه بخشي از ويژگيهاي اين دوران است. به علاوه حجم قلب به دوبرابر افزايش مي يابد که همزمان با بالارفتن فشار خون است. اما رشد مغز به نسبت دوران کودکي چندان سريع نيست و بسيار ناچيز جلوه مي کند.

دانستن اين نکات به نوجوانان کمک مي کند تا با آگاهي و شناخت اين دوران را طي کنند و در هنگام مواجهه با تغييرات و تحولات دروني آن را غير عادي و بيمارگونه تلقي نکنند . بلکه اين سير رشد را به عنوان مراحلي براي ورود به دنياي بزرگسالي بدانند و در جهت تکميل اطلاعات ، و ايجاد آرامش دروني و حقيقت يابي تلاش نمايند.

 

نوشته دکتر ظهرابي با تغيير

 

بلوغ در دنياي پسرها!

 

دوره بلوغ سرشار از تنش‌هاي عاطفي و رواني است. نوجوان که در حال جدا شدن از وابستگي‌هاي دوره کودکي و ورود به دوره بزرگسالي است با تضادها و کشمکش‌هاي گوناگون رواني روبه رو خواهد شد. آگاهي از اين تغييرات سبب مي‌شود تا نوجوان با هوشياري به تحريکات محيطي پاسخ دهد و دگرگوني‌هاي دروني خود را کنترل نمايد به‌گونه‌اي که قادر باشد در شرايط مناسبي از نظر سلامت و استحکام رواني با مشکلات کمتري دوره نوجواني را پشت‌سر بگذارد و بحران‌هاي رواني آينده را نيز کنترل بکند.

مهمترين تغييرات رواني دوران بلوغ

الف- رشد ذهني و عقلي

از سن 12- 15 سالگي فکر منطقي، عيني و قدرت استدلال و نتيجه‌گيري در نوجوان شکل مي‌گيرد.

ب – رشد هيجاني و عاطفي:

احساسات و عواطف متعدد قوي و غيرقابل پيش‌بيني در نوجوان وجود دارد که گاه در تضاد با يکديگرند و سبب نوسانات واضح خلقي و رفتاري زير مي‌شود:

1- اضطراب : به دلايل پيدايش علائم بلوغ، ترس از شکست در تحصيل، ترس از بروز بيماري، ترس از تنها شدن و از دست دادن دوستان.

2- خشم : ناسازگاري و پرخاشگري در نوجوان به دلائل زير ممکن است ايجاد شود. برخورد با موانع و مشکلات، اختلال در قضاوت هاي تجربه شده نوجوان، مواجه شدن با سلب آزادي، محروميت، سرزنش مکرر، تبعيض در محيط خانه و مدرسه، انتقاد و دخالت والدين.

3- افسردگي : به دليل شکست در رسيدن به اهداف تحصيلي، عدم مقبوليت اجتماعي، وجود خلاء رواني، کاهش علائق درسي، احساس بي ارزشي و پوچي.

ناسازگاري و پرخاشگري در نوجوان به دلائل زير ممکن است ايجاد شود. برخورد با موانع و مشکلات، اختلال در قضاوت هاي تجربه شده نوجوان، مواجه شدن با سلب آزادي، محروميت، سرزنش مکرر، تبعيض در محيط خانه و مدرسه، انتقاد و دخالت والدين.

ت – رشد اجتماعي :

وجه اصلي رشد اجتماعي به خصوص در سال هاي ابتدائي نوجواني حضور نوجوان در گروه همسالان است. تشکيل اين گروه ها در جهت کسب استقلال و فرار از تسلط بزرگترهاست اما فشارهاي گروهي هميشه مثبت نيستند و نوجوان بايد بياموزد تا با کمک خانواده توان مبارزه با خواست¬هاي منفي گروه را کسب نمايد و به انحراف کشيده نشود. از ويژگي هاي ديگر نوجوان تلاش در جهت کسب محبوبيت است. در پسران عواملي مانند فعال بودن در فعاليت هاي دسته جمعي، مهارت در بازي ها، ورزش ها، شوق وذوق و شوخ طبعي، شاد بودن، رفتار دوستانه پايدار از جمله عوامل کسب محبوبيت در ميان همسالان است و به تدريج گرايش به همجنسان تبديل به گرايش به جنس مخالف مي شود گر چه بسياري از هر گونه ارتباط با جنس مخالف اجتناب مي¬کنند اما برخي نيز ممکن است روابطي برقرار و روابط جنسي را تجربه کنند که مي تواند عواقب ناخوشايندي داشته باشد.

ث – رشد اخلاقي :

رشد اخلاقي با رشد اجتماعي ارتباط نزديکي دارد. خانواده و جامعه در کسب صفات اخلاقي مطلوب مؤثرند. توجه به انگيزه و نيت اعمال در دوره بلوغ به تدريج افزايش مي يابد و نوجوان به وجدان، عدالت و رفتار منصفانه بها مي دهد و نسبت به عدم رعايت اصول اخلاقي از جانب بزرگترها واکنش نشان مي دهد و به تدريج با تأثيرات اکتسابي از محيط صفات اخلاقي پسنديده مانند راستگوئي، امانتداري، درستکاري، حق طلبي، عزت نفس، رعايت حقوق ديگران، پذيرش مسئوليت و... در نوجوان شکل مي¬گيرد و يا برعکس صفات نامطلوب در او رشد مي کنند.

ج – رشد شخصيت و رفتار :

مجموعه گرايش ها و حالات رفتاري نوجوان کم وبيش وضعيت ثابتي دارند. واکنش هاي فرد در مقابل آنچه که در محيط پيرامون او اتفاق مي افتد و مجموعه احساسات و نگرش هاي وي شخصيت او را مي سازند که در نوجواني به صورت چشمگيري رشد مي کنند. احساس مسئوليت، نوع پيوند و رابطه با بزرگسالان، روابط با همسالان، طرز مقابله با خواهش ها و تمايلات نوظهور و خاص، فراگيري انتظارات جامعه از فرد به عنوان ويژگي هاي شخصيتي نوجوان شکل مي گيرد.

بلوغ در واقع يعني بلوغ جنسي . رفتار جنسي اگر در مسير هدايت شده و درست قرار نگيرد آسيب پذيري و مخاطرات فراواني را به وجود مي آورد . بايد با آموزش صحيح وبيان روشن نوجوانان را براي يک زندگي سالم و با نشاط همراه با مسؤوليت پذيري خانوادگي آماده کنيم .

فشارهاي رواني دوره نوجواني :

همزمان با دوره نوجواني نگراني هاي خاص اجتماعي پسران نوجوان را تهديد مي کنند. نگراني در مورد آينده تحصيلي، خدمت سربازي، آينده شغلي و وضع مالي با افزايش سن نوجوان و نزديک شدن به سال هاي پاياني نوجواني افزايش مي يابد و او را در پاسخ به سؤالات مربوط به شناخت هويت خودش درمانده مي سازد. نوجوان که در سال هاي نوجواني به دنبال کسب استقلال خود را در معرض تهديد برخي عوامل اجتماعي مي بيند. لزوم پذيرش فرامين بي قيد و شرط مافوق در سربازي، احتمال عدم موفقيت در کنکور ورودي به دانشگاه ها و عواقب اجتماعي احتمالي آن، مواجه شدن با آينده مبهم شغلي و... سردرگميهاي نوجوان را افزايش مي دهند. نوجوان بايد با اتکاء به نفس و استفاده از حمايت اطرافيان و مشاوره با افراد توانمند از پيدايش عواقب ناخوشايند رواني و فشارهاي اجتماعي پيشگيري کند.

مهمترين تغييرات جسمي و رواني دوران بلوغ در پسران :

جسمي

رواني

رشد قد و تنه

تمايل به گوشه‌گيري

تغيير صدا

احساس دلتنگي و خستگي

رويش موها در بدن

ناسازگاري

کلفت شدن صدا

تشديد احساسات و عواطف

استرس

شرم و حياي بيش از حد

رشد اندام‌هاي جنسيتي

فقدان يا کاهش اعتماد به نفس

زبر شدن پوست

آگاهي والدين از ويژگي هاي روحي بلوغ و همچنين علائم جسمي آن و صحبت با نوجوان در اين باره مي تواند به گذر از اين روزها کمک کند.

 

منبع : سابت راسخون

 

بلوغ دخترانه

 

علائم بلوغ در دختران ممکن است در برخي موارد با اضطراب در ميان دختران همراه شود، در جوامع و خانواده هايي که

 آموزش جنسي کافي به نوجوانان ارائه نمي شود، اولين علائم ممکن است با تعبيراتي نادرست از جنسيت ، ...  و يا

 احساس بيماري ، طرد شدگي و سردرگمي در دختران همراه شود.

 اگر دختر نوجوان را در اين دوران از برخي فعاليت هاي اجتماعي يا ورزشي دور نگهداريم، اين مساله مي تواند تاثيرات منفي در ساختار شخصيت وي بگذارد.

 نوجوان ممکن است تصور کند که اين تغييرات  نوعي بيماري است، به ويژه آنکه برخي از دختران در اين دوران دستخوش

 

اختلالات خلقي ملايم شده، بي حوصله، گوشه گير و عصبي و يا بهانه جو و پرخاشگر مي شوند. تمام اين نشانه ها

 ممکن است نوجواني که تجربه و يا اطلاعات کافي درباره دگرگوني هاي بلوغ و تغييرات جسمي ندارد را دچار اضطراب کند.

 از همين رو بسيار ضروري است که از پيش، براي تجربه کليه مراحل بلوغ و ظهور آن در جسم و روان مطلع و داراي آمادگي

 باشد و بداند که چگونه بايد با آن روبرو شود و يا معناي اين رخداد ها در بلوغ براي وي چيست.

 همچنين تصورات و باورهاي غلط نيز در اين موارد مي توانند مشکل آفرين باشند، مثلا اگر دختر نوجوان را در اين دوران از

 برخي فعاليت هاي اجتماعي يا ورزشي دور نگهداريم، اين مساله مي تواند تاثيرات منفي در ساختار شخصيت وي بگذارد.

 تغييرات بلوغ در دختران سرآغاز توجه جدي تر به جنسيت هم هست، دختران در اين سن به نشانه هاي بلوغ در خود توجه

 بيشتري نشان مي دهند . در اين گونه موارد او به تطابق وضعيت ظاهري خود با نقش هايي که در خانواده و اجتماع بر

 عهده دارد مي پردازد و در صورتي که به لحاظ شيوه هاي تربيتي عادت به کليشه هاي پسرانه نموده باشد در اين زمينه

 دوگانگي جنسيتي را احساس خواهد کرد .

 نوجوان از پيش بايد ، براي تجربه کليه مراحل بلوغ و ظهور آن در جسم و روان مطلع و داراي آمادگي باشد و بداند که چگونه بايد با آن روبرو شود و يا معناي اين رخداد ها در بلوغ براي وي چيست.

  لذا پدران و مادران فهيم و دانا شايسته است که از همان دوران کودکي او را به نقش ها و وظايف جنسيتيش آگاه نموده و

 در زمان مناسب شرايط دوران بلوغ و چگونگي اين تغييرات را برايش توضيح دهيد تا به موقع آن دچار حيرت ، احساس

 منفي در مورد خود ، دوگانگي شخصيتي و عدم سازگاري با شرايط نداشته باشد.

 

نوشته دکتر ظهرابي، با تغيير و اضافات

تنظيم براي تبيان: کهتري

 

 

 

پذيرش زن يا مرد بودن

 

منظور از « هويت » آگاهي و پذيرش نوجوان نسبت به طبقه‌بندي‌هاي اجتماعي است كه در آن زندگي مي‌كند و اين كه بتواند با توجه به ويژگي‌ها و خصوصيات خاص خود در عين آن كه مستقلانه عمل مي‌كند،‌ احساس تعلق و وابستگي به گروه به‌خصوصي نيز بكند و به عبارت ساده‌تر، نوجوان بتواند تصويري يكپارچه از خود به عنوان فردي يگانه، در ذهن داشته باشد.و از همه مهم تر نسبت به زن يا مرد بودن خود پذيرش داشته باشد.

 

«رشد هويت » را معمولاً يكي از جنبه‌هاي « رشد خود » به حساب مي‌آورند. مهم‌ترين موضوعات مربوط به «رشد خود» عبارتند از: رشد خودانگاره، عزت نفس يا ارزش‌نهادن به شايستگي‌هاي خود ، رشد انگيزه‌ي پيشرفت و خودانگاره‌ي تحصيلي، رشد شناخت اجتماعي و رشد هويت. گام اصلي در رشد هويت، جدا شدن خودانگاره‌ي نوجوان از خودانگاره‌ي عمومي خانواده است. اين «جدايي » از آغاز زندگي كودك به صورت‌هاي مختلفي از جمله،  جدا شدن از آغوش مادر، همانندسازي با يكي از والدين و ... مشاهده شده، در دوره‌ي نوجواني به حدي مي‌رسد كه خود را كاملاً متمايز از ديگران و مستقل مي‌بيند.

مهم‌ترين عوامل مؤثر بر شكل‌گيري هويت نوجوان از نظر دكتر لطف‌آبادي (1378)، عبارتند از:

1ـ عوامل شناختي/2ـ عوامل مربوط به والدين/3ـ عوامل مربوط به مدرسه/4ـ عوامل اجتماعي ـ فرهنگي

5ـ ترتيب تولد و فاصله‌ي سني فرزندان در خانواده/6ـ رفتار نوجوان/7ـ گفتگو در جريان حل اختلافات

8ـ خيالپردازي‌هاي نوجوانان

 

يكي از طبقه‌بندي‌هاي عمده‌ي اجتماع مربوط به «نوع جنسيت» است. معمولاً كودكان از همان ابتداي دورانِ خردسالي رفتارها و خصوصيات شخصيتي « زنانه » و « مردانه » را ياد مي‌گيرند. « هويت جنسي » يعني شناخت و پذيرش طبيعت جنسيت خود به عنوان «دختر» و يا « پسر »؛ و اين كه نوجوان خصوصيات شخصيتي و رفتارهايي كه فرهنگ جامعه‌ي او براي هر « مرد » و يا « زن » جايز مي‌شمارد، ‌كسب كند.

كودكان معمولاً بين 5/1 تا 3 سالگي درباره‌ي «هويت جنسي» خود شناختي محدود پيدا مي‌كنند و كم‌كم انتظاراتي كه جامعه از پسران و دختران دارد مي‌پذيرند.

آن ها در حدود 5-4 سالگي، شناخت خود را از ويژگي‌هاي هر جنس تكميل كرده، و سعي مي‌كنند آن‌گونه رفتارهايي را كه براي جنس آنها متداول‌تر است، از خود بروز دهند. براي مثال، پسران مي‌پذيرند كه پر سر و صداتر، مستقل‌تر، تواناتر و پرخاشگرتر از دختران باشند و دختران مي‌پذيرند خود را ظريف‌تر، ساكت‌تر، ‌مؤدب‌تر، مطيع‌تر و عاطفي‌تر از پسران بدانند. آن‌ها غالباً فعاليت‌ها و نقش‌هايي را ترجيح مي‌ دهند كه براي جنس خودشان پذيرفته شده است.

 

 نتايج تحقيقي كه كارول گيليگان (1982)، انجام داده نشان مي‌دهد كه شكل‌گيري هويت پسران و دختران در نوجواني ـ و ادامه‌ي آن در دوره‌ي بزرگسالي ـ با يكديگر تفاوت دارد. به نظر او شكل‌گيري هويت دختران نه تنها دربرگيرنده‌ي استقلال شخصي او، بلكه شامل همكاري، صميميت و مراقبت از ديگران نيز مي‌باشد. در حالي كه هويت پسران اساساً براي استقلال، رقابت و فرديت شكل مي‌گيرد. دختر نوجواني كه هويتش شكل گرفته است، ‌خود را به صورت فردي مسئول و ياري‌دهنده به ديگران مي‌شناسد. در حالي كه پسر نوجواني كه هويت خود را يافته، بيش‌تر متوجه موفقيت‌هاي خويش است، تا همكاري و صميميت با ديگران.

كسب هويت در نوجواني بر پايه‌ي همانندسازي‌هاي دوران كودكي شكل مي‌گيرد. در اين جا نقش والدين در انتخاب ارزش‌ها و معيارهاي كودكان بسيار مهم است؛ زيرا آنها اكثر خواسته‌ها و انتظارات خود را بر مبناي خواسته‌ها و انتظارات والدينشان بنا مي‌كنند.

نوجواناني كه دچار پراكندگي هويت مي‌شوند،‌ غالباً افرادي هستند كه از سوي والدين خود مورد بي‌توجهي قرار گرفته و يا طرد شده‌اند. از طرف ديگر وقتي نوجوان وابستگي شديدي به والدين خود داشته باشد و از فرامين آنها بدون چون و چرا پيروي كند، فردي مطيع و فرمانبردار خواهد شد. تنها زماني كه نوجوان اجازه‌ ابراز وجود و اثبات فرديت خود را داشته باشد و بتواند افكار خود را ـ هر چند كه مخالف نظرات والدينش ـ باشد بيان كند از هويت سالم و مستقلي برخوردار خواهد شد.

 به طور كلي، اعتماد به نفس كودكان ناشي از نگرش والدين آنهاست. بهترين محيط براي پرورش احساس «خودبسندگي» و كفايت، ايجاد فضايي گرم و صميمي است تا والدين هم به رفتارهاي مسئولانه پاداش دهند و هم كودكان را براي تصميم‌گيري‌هاي مستقلانه تشويق كنند. بديهي است هر چه كودكان و نوجوانان بتوانند به احساس لياقت و شايستگي بيش‌تري دست يابند، از خودپنداره‌ي قوي‌تر و اعتماد به نفس بالاتري برخوردار خواهند شد.

تنها زماني كه نوجوان اجازه‌ ابراز وجود و اثبات فرديت خود را داشته باشد و بتواند افكار خود را ـ هر چند كه مخالف نظرات والدينش ـ باشد بيان كند از هويت سالم و مستقلي برخوردار خواهد شد.

 آنان از طريق جمع‌بندي معيارها و ارزش‌هاي والدين، مربيان و ساير بزرگسالانِ محيط خود، ‌سعي مي‌كنند تصويري يكپارچه از خويشتن به دست آورند. هر چه ارزش‌هاي عنوان شده هماهنگ‌تر باشد، كودكان نيز به همان نسبت هويت خود را راحت‌تر كشف خواهند كرد و بالعكس. زماني كه ارزش‌ها و معيارهاي والدين با مربيان هماهنگ و همسان نباشد، كودك دچار «سردرگمي نقش» مي‌شود و نمي‌تواند هويت واحدي براي خود پيدا كند.

 

والدين و مربيان مي‌توانند كمك شايان توجهي به نوجوانان در جهت مستقل شدن، اتكاء به خود و كشف هويت بكنند. نوجواناني كه مورد بي‌اعتنايي و بدرفتاري والدين خود قرار مي‌گيرند، در اعتماد كردن به ديگران و ايجاد رابطه‌‌ي عاطفي سالم و پايدار، دچار مشكل هستند. اين گروه از نوجوانان زماني كه رابطه‌اي برقرار مي‌كنند با كوچك‌ترين ناملايمت و ناكامي دچار يأس و افسردگي مي‌شوند.

 

يكي از روش‌هايي كه مي‌تواند در كسب هويت به كودكان و نوجوانان كمك كند اين است كه، استعداد و توانايي خود را شناخته و مورد ارزيابي درست قرار دهند. بدين منظور والدين مي‌توانند به فرزندان خود براي شكوفاسازي استعدادهاي خود كمك كنند و با ايجاد محيطي گرم و سرشار از محبت، امكان تجسس و كنجكاوي در امور مختلف را براي فرزندانشان مهيا سازند براي مثال آنها را با مشاغل، هنرها، تكنيك‌ها و دوره‌هاي آموزشي مختلف آشنا سازند و به آنان اين امكان را بدهند كه ذوق و توانايي خود را محك بزنند.

 

منبع : برگرفته از كتاب " پرورش اعتماد به نفس در كودكان و نوجوانان " – نويسنده : ماندانا سلحشور

 

 

انتقاد مي کنم اما انتقاد نکن

خصوصيات عاطفي دوره نوجواني و جواني

1- عدم تعادل و بي‌ثباتي عاطفي يکي از بارزترين ويژگي‌هاي اين دوره مي‌باشد. اکثر اوقات به هنگام بروز خشم نمي‌توانند رفتار و گفتار خود را کنترل نمايند ، خيلي زود متاثر مي‌شوند ، به خصوص زماني که احساس مي‌کنند کسي به حرفشان گوش نمي‌دهد و به همين خاطر دست به اعمال ناخوشايندي مي‌زنند و سپس پشيمان شده ، خود را سرزنش مي‌کنند. حساسيت‌ها و هيجانات ناشي از زودرنجي که از خصوصيات دائمي اين دوران مي‌باشد ، اغلب به علت تغييرات و تحولات غدد داخلي و ميزان ترشحات هورمون‌ها و نوع تربيت و آموزش دوران گذشته است که در مجموع وضع زندگي عاطفي آنها را تغيير مي‌دهد و گاهي با کوچکترين برخوردي عصباني مي‌شوند ، و به هنگام عصبانيت و خشم ممکن است به گريه متوسل شوند و يا غمگين و افسرده به تنهايي پناه ببرند.

حساسيت‌ها و هيجانات ناشي از زودرنجي که از خصوصيات دائمي اين دوران مي‌باشد ، اغلب به علت تغييرات و تحولات غدد داخلي و ميزان ترشحات هورمون‌ها و نوع تربيت و آموزش دوران گذشته است که در مجموع وضع زندگي عاطفي آنها را تغيير مي‌دهد و گاهي با کوچکترين برخوردي عصباني مي‌شوند.

2- مورد توجه همسالان واقع شدن و به خصوص تاييد آنها را کسب نمودن و افزودن دوستان همجنس باعث مي‌شود که اهميت بزرگسالان در نزد آنها کمتر از همکلاسان و همسالان باشد، بنابراين کسب استقلال عاطفي از والدين نيز در اين دوره از اهميت خاصي برخوردار مي‌باشد.

 

3- تحمل شنيدن انتقاد و سرزنش را ندارند ، ولي بر عکس خودشان از ديگران انتقاد مي‌کنند که گاهي اوقات منجر به اختلاف نظر با والدين مي‌شود و باعث عدم ارتباط صميمانه با آنها مي‌گردد.

 

4- احساسات فداکارانه و مبارزه با ظالم و دفاع از مظلوم و ستمديده در اين دوره ظاهر مي‌شود.

 

5- مي‌خواهند به ديگران بقبولانند که افراد مهمي هستند ، اثبات اين امر که آنها چندان هم مهم نيستند آنها را مي‌رنجاند.

 

6- در برابر ناکامي‌ها حالات ياس و نااميدي به آنها دست مي‌دهد ، بسيار غمگين و افسرده مي‌شوند و احساس مي‌کنند ديگر همه چيز تمام شده است و به گريه‌هاي شديد متوسل مي‌شوند.

 

7- به وضع ظاهر و لباس و آرايش خود توجه دارند و گاهي مدت‌ها وقت خود را جلوي آئينه، به اين امر اختصاص مي‌دهند.

 

8- حالات رويايي و عاشق‌پيشگي دارند.

 

9- نگران آينده هستند ، آينده تحصيلي، شغلي، اقتصادي، اخلاقي و جنسي، که اين نگراني‌ها خود موجب پيدايش اضطراب و پريشان خاطري در آنها مي‌گردد.

 

کتاب: مسائل نوجوانان و جوانان- دکتر خداياري فرد

تنظيم براي تبيان: کارگر