بیماری MS
اسيد و باز چيست؟
تعريف اسيد: اسيد مولكول يا يوني است كه مي تواند يك هيدروژن به محلول اضافه كند يا بهتر و ساده تر بگويم اسيد دهنده هيدروژن مي باشد.
تعريف باز: باز مولكول يا يوني است كه بتواند با يون هاي هيدروژن تركيب شود و يا بهتر بگويم بازگيرنده هيدروژن است.
تعادل اسيد و باز
منظور از تعادل اسيد و باز تنظيم غلظت يون هيدروژن در مايعات بدن است.
توجه: تغييرات مختصري در غلظت يون هيدروژن نسبت به مقدار طبيعي موجب تغييرات بارز در سرعت واكنشهاي شيميايي در سلول ها مي گردد.
به اين معني كه بعضي از واكنشها را آهسته و بعضي را تسريع كند, به همين دليل تنظيم غلظت يون هيدروژن يكي از جنبه هاي مهم هموستاز است هموستاز را قبلا توضيح داده ام كه يعني ثابت نگاه داشتن مواد لازم در محيط داخلي بدن است. كه اين كار را اندام هاي مختلف بدن انجام مي دادند تا بدن دچار اختلال نشود. حال براي درك بهتر و بيشتر مطالب فوق اثرات اسيدوز و آلكالوز را توضيح مي دهم تا بیمار به علت بيماري خود پي ببرد.
اثرات اسيدوز و آلكالوز بر روي بدن
اسيدوز: اثر عمده اسيدوز تضعيف سيستم عصبي مركزي است هنگامي كه pH خون از ۲/۷ كمتر مي شود سيستم عصبي آنقدر تضعيف مي گردد كه شخص در ابتدا حواس خود را از دست داده و بعداً دچار اغماء مي شود.
بيماري ( MS ) چون بيماري اعصاب مركزي است با هر اسيدوزي اين سيستم تضعيف شده و به مرور پلاك هاي متعددي در مغز يا نخاع به وجود مي آيد, اين نوع بيماران جدا از حالت اسيدوز بايد بدور باشند تا درمان شوند در غير اين صورت بيماري پيشرفت كرده و درماني نخواهد داشت زيرا بر اثر پيشرفت بيماري غلاف هاي نرون يعني (ميلين ها) از بين رفته و بدن به راحتي نمي تواند آن را ترميم كند.
آلكالوز: اثر عمده آلكالوز بر روي بدن افزايش تحريك پذيري است كه سيستم عصبي را تحريك مي كند اين اثر هم در سيستم عصبي مركزي و هم در سيستم عصبي محيطي حادث مي شود.
معمولا اعصاب محيطي قبل از سيستم عصبي مركزي مبتلا مي شوند. بطور اتوماتيك و مكرر امواج عصبي از خود صادر مي كنند در نتيجه عضلات وارد يك حالت تتاني يعني يك حالت اسپاسم تونيك مي شوند. تتاني معمولا در ابتداء در عضلات ساعد ظاهر شده و به سرعت به عضلات صورت و سرانجام به سراسر بدن منتشر مي شود.
توجه: عموما افرادي كه دچار اسيدوز يا آلكالوز شديد مي شوند ابتدا به حالت اغماء فرو رفته و بعد در آن حال مي ميرند.
در واقع اسيدوز و آلكالوز نتيجه نوع تغذيه بوده و افزايش يا كاهش يون هيدروژن ( pH ) عامل اصلي اين جريانات مي باشد.
در بيماران مبتلا به ( MS ) اكثرا دچار اسيدوز شده و بمرور تعادل خود را از دست مي دهند مصرف غذاهاي سردي بخش (اسيدي ) اين حالت را ايجاد كرده و اگر همين طور ادامه يابد تشديد مي شود و همين امر موجب حملات به شخص مي شود. آيا بدن مجهز به سيستمي نيست كه اين حالت را كنترل كند؟ و آنها كدامند؟
در جواب عرض مي شود كه چرا، اندام هايي هستند كه اين حالت را تا حد امكان كنترل مي كنند و تا حدي كاهش مي دهند بشرطي كه ما هم با آن اندامها همكاري نزديكي داشته باشيم و سعي كنيم كه باري را از روي دوش آن اندامها برداريم نه اين كه بر خلاف آنها عمل كنيم.
فعلا اين سيستم را توضيح ميدهیم
اندامهاي كنترل كننده اسيدوز و آلكالوز
دو اندام مهم و حياتي در بدن وجود دارند بنام هاي ريه ها و كليه ها, اين اندام ها تلاش مستمري را انجام مي دهند تا حالت هاي اسيدوز و آلكالوز را كنترل نمايند و ( PH ) را به حد طبيعي برسانند البته ناگفته نماند تلاش اين اندامها بستگي به مقدار يون هيدروژن در بدن مي باشد كه در اين حال ريه ها وارد عمل شده (اسيدوز يا آلكالوز تنفسي) و به مرور هيدروژن را از طريق بازدم به بيرون دفع مي كنند اما كليه ها در اين حالت (اسيدوز يا آلكالوز متابوليسمي) بايد كار مداوم و طاقت فرسايي را تحمل كنند تا هيدوژن اضافي موجود از طريق ادرار دفع شود. به همين دليل است كه ادرار هميشه اسيدي است و همين امر سالم بودن كليه را نشان مي دهد.
كليه ها قادرند در ظرف يك تا سه روز ( pH ) مايعات بدن را مجددا به مقدار تقريبا طبيعي بازگردانند.
توجه: حال اگر فردي هر روز از غذاهاي سردي بخش (ا سيدي) مرتب استفاده نمايد و مرتب بدن وي دچار اسيدوز شود, هر چقدر هم كه ريه ها و كليه ها وارد عمل شوند قادر نخواهند بود كه pH بدن را به حالت طبيعي برگردانند زيرا همانطور كه بيان شد كليه ها حدود 1 تا 3 روز متوالي بايد تلاش كنند تا حالت اسيدوز يا آلكالوز را خنثي نمايند.
پس در نتيجه اسيدوزهاي مكرر بر روي اعصاب مركزي اثر گذاشته و آن را به مرور تضعيف نموده و عاملي است مهم در ايجاد پلاك ها و عدم فعاليت نرون ها.
توجه: هر نوع اسيدي فعاليت هاي نرون هاي مغزي را شديداً كاهش مي دهد.
پس مهمترين علت بوجود آمدن ( MS ) در افراد وجود طبع سرد و خوردن غذاهاي سردي بخش و همچنين عصبيت هاي مكرر و حساسيت و زود رنجي است. با آگاهي به اين مطالب و شناخت طبع خود و شناخت طبع مواد غذايي مي توانيد از اين بيماري لا علاج به قول پزشكان نجات پيدا كرده و به زندگي عادي خود ادامه دهيد.
متابوليسم مغز
مغز و متابوليسم مغز ويژگيهاي خاصي دارد كه توضيح مختصري بيان مي شود.
ميزان كل متابوليسم و ميزان متابوليسم نورون ها:
متابوليسم مغز در حال استراحت ۱۵ درصد متابوليسم كل بدن را تشكيل مي دهد با وجودي كه جرم مغز فقط 2 درصد جرم كل بدن است.
بنابراين متابوليسم مغز در حال استراحت حدود ۵/۷ برابر متابوليسم بقيه بدن ا ست قسمت اعظم بافت هاي بدن مي توانند براي چندين دقيقه و بعضي تا نيم ساعت بدون اكسيژن به كار خود ادامه دهند. در اين مدت سلول هاي بافتي انرژي خود را از طريق متابوليسم بي هوازي بدست مي آورند كه به معني آزاد شدن انرژي تجزيه نسبي گلوكز و گليكوژن اما بدون تركيب با اكسيژن ا ست.
اما متاسفانه مغز قادر به انجام متابوليسم بي هوازي زيادي نيست, زيرا متابوليسم بسيار زياد نرون ها اجازه چنين كاري را نمي دهند زيرا انرژي بسيار زيادي كه براي هر سلول مغز در مقايسه با بيشتر بافتها مورد نياز است. دليل ديگر مقدار گليكوژن انبار شده در نورون ها بسيار مختصر است.
سومين دليل به ذخائر اكسيژن در بافتهاي مغزي نيز بسيار اندك است بنابراين فعاليت نورون هاي مغز بستگي به رسيدن ثانيه به ثانيه اكسيژن خون دارد. با كنار هم گذاشتن اين عوامل مختلف مي توان براحتي درك كرد كه چرا قطع ناگهاني جريان خون به مغز يا كمبود ناگهاني اكسيژن در خون مي تواند در ظرف ۵ تا ۱۰ ثانيه موجب از هوش رفتن انسان شود.
نتيجه: افرادي كه مبتلا به بيماري MS هستند بايد از غذاهاي انرژي زا مانند عسل و ليموترش تازه مرتب استفاده نمايند واز هواي پاك كه داراي اكسيژن كافي است همچنين برخوردار شوند.
تا اين بيماري بسرعت از بين برود با آگاهي از شرائط مغز بيماران از خوردن غذاهاي سردي بخش يا (ا سيدي) و يا غذاهاي كم انرژي پرهيز نمايند. زيرا نتيجه عكس خواهد شد و اين گونه بيماران دچار كمبود انرژي شده و بسرعت خسته خواهند شد. زيرا خوردن ماست يا برنج سفيد آن انرژي لازم را براي مغز ايجاد نمي كند و به همين دليل اكثر بيماران مبتلا به ( MS ) از كمبود انرژي و خسته شدن شكايت دارند. براي جبران اين نتيجه بايد از عسل بمقدار 200 گرم روزانه مصرف نمود, زيرا يكي از مهمترين شگفتي هاي عسل اين است كه براي جذب نياز به انسولين ندارد. ثانيا بسرعت جذب سلولهاي مغزي مي شود ثالثاً چون از نوع قندهاي چپ گرا مي باشد در ساختمان اسيد آمينه ها بكار مي رود و الا آخر.
غذاي اصلي سلولهاي مغز
در شرائط طبيعي تقريباً تمام انرژي مصرف شده توسط سلولهاي مغز بوسيله گلوكز تامين مي شود كه از خون گرفته مي شود همانطور كه در مورد اكسيژن نيز صدق مي كند. قسمت اعظم اين گلوكز دقيقه به دقيقه و ثانيه به ثانيه از خون مويرگي گرفته مي شود و كلا حدود 2 دقيقه ذخيره گلوكز بطور طبيعي بصورت گليكوژن در نورون ها در هر زمان معين انبار مي شود يك صفت ويژه حمل گلوكز به نورون ها اين است كه انتقال گلوكز به داخل نورون ها از طريق غشاء سلول بر خلاف تقريبا تمام سلول هاي بافتي ديگر بستگي به انسولين ندارد انجام مي شود.
حتي در بيماراني كه ديابت شديد دارند و ترشح انسولين در آنها صفر است گلوكز كماكان به آساني بداخل نورون ها انتشار مي يابد كه جاي بسي خوشوقتي است. زيرا اين روش مانع از اين مي شود كه عمل مغز در بيماران ديابتي مختل شده و از بين برود. در بيماران مبتلا به ( MS ) هم اگر انرژي كافي به مغز نرسد همان طور كه قبلا متذكر شدیم دچار كمبود انرژي و خستگي زودرس خواهند شد و مشكلات زيادي بسراغ آنان خواهد آمد. و دچار عدم تعادل خواهند شد پس بیماران در غذاي مصرفي روزانه خود كمال دقت را مبذول دارند تا دچار مساله اي نشوند.
روش تشخيص بيماري ام اس
آزمايشي كه پزشكان اغلب براي تأييد تشخيص بيماري ام اس از آن كمك مي گيرند، آزمايش مايع نخاع مي باشد. براي كشيدن مايع نخاعي، سوزن را بين مهره هاي ستون فقرات كمري فرو مي كنند و سپس مقدار كمي از مايع آن را بيرون مي كشند و به آزمايشگاه مي فرستند تا بر روي پروتئين هاي سيستم ايمني كه اصطلاحاً به آن “باندهاي اوليگوكلونال” (Oligoclonal) گفته مي شود آزمايش نمايند. وجود باندهاي اوليگوكلونال در مايع نخاعي به اين معني است كه التهابي در سيستم عصبي مركزي وجود دارد. حدود ۹۰ درصد بيماران مبتلا به ام اس در مايع نخاعي شان اين پروتئين ها (باندهاي اوليگوكلونال) را دارا مي باشند. بنابراين پيدا كردن اين پروتئين ها در مايع نخاعي و مشاهده علايم ويژه ام اس، مي تواند پزشكان را به تشخيص قطعي اين بيماري نزديك تر نمايد.
اولين گام در روند تشخيص بيماري ام اس، آن است كه پزشك از بيمارش شرح حال كامل را بگيرد و بفهمد كه چه بيماريهايي در ساير افراد خانواده وجود دارد و اينكه اولين علايم اين بيماري از چه موقع شروع شده است. سپس پزشك اقدام به انجام معاينه مي كند كه اين معاينه شامل بررسي قدرت عضلات، رفلكس ها، هماهنگي و حس بيمار مي باشد. اين معاينات به پزشك كمك مي كند كه تعيين نمايد چه قسمتي از سيستم عصبي ممكن است كار خود را به خوبي انجام ندهد. يكي از آزمايشهايي كه بطور معمول در اين بيماري انجام مي شود آزمايشي است به نام Evoked Potential. در اين آزمايش، انرژي الكتريكي كه در بيمار ايجاد مي شود را اندازه گيري مي كنند.
پزشكان ممكن است از تحريك الكتريكي بر روي پوست و يا از تحريكات بينايي مثل روشن و خاموش كردن چراغ استفاده كنند تا مشخص نمايند كه آيا سلول عصبي بخوبي علايم را انتقال مي دهد يا خير. عصب بيماران مبتلا به ام اس اغلب انتقال پيامها را آهسته تر انجام مي دهد زيرا ميلين آنها آسيب ديده است. بنابراين اگر در چنين آزمايشهايي مشاهده شد كه سرعت انتقال پيامها كمتر از حد طبيعي است، مي توان به وجود بيماري ام اس مشكوك شد.
پزشكان همچينن براي بيمار درخواست آزمايش خون مي كنند تا وجود بيماريهايي مثل ديابت (مرض قند) يا بيماري تيروئيد را رد نمايند زيرا علايم عصبي اين بيماريها نيز مي تواند شبيه بيماري ام اس باشد. همچنين از بيمار نوار قلبي (الكتروكارديوگرام) گرفته مي شود تا چگونگي كار قلب مشخص شود و نيز آزمايشهايي براي بررسي حافظه و قدرت تفكر بيمار انجام مي شود تا تشخيص را بيشتر مسجل نمايد.
همينكه پزشك تقريباً مطمئن شد كه مشكل بيمار در سيستم عصبي مركزي اش مي باشد، با استفاده از ام آر آي (MRI) مي توان تشخيص را قطعي نمود. در تصاويري كه از ام آر آي بدست مي آيد، پزشكان مي توانند ببينند كه پلاك ها در كدام قسمتها ايجاد شده و حتي مي توانند تخمين بزنند كه چه مدت است كه آنها بوجود آمده اند. گرچه حدود پنج درصد بيماران مبتلا به ام اس در اوايل بروز بيماريشان داراي عكسهاي ام آر آي طبيعي هستند، اما در ۹۵ درصد موارد، پلاكهاي مشخص ام اس ديده مي شود.
بنابراين با توجه به اين درصد بالاي تشخيصي كه در ام آر آي ديده مي شود مي توان گفت كه در حال حاضر ام آر آي دقيق ترين روشي است كه مي تواند به تشخيص بيماري ام اس كمك نمايد.
آزمونهاي تشخيصي مورداستفاده در اماس
1- (Mangnetic Resonanse Imaging) MRI
در ميان آزمونهاي تشخيص ام اس، «ام. آر. آي» به علت توانايي در نشان دادن پلاكها (همان نواحي آزردگي ميلين) و آثار تخريب ميلين، از ارجحيت خاصي برخوردار است. «ام.آر.آي» به عنوان يك وسيله تشخيصي، امروزه به عنوان حساسترين و در عين حال غيرتهاجميترين و بيضررترين روش تصويربرداري مغز پيشنهاد ميشود.
در MRI بر خلاف CTاسكن و عكس معمولي از اشعه (X-Ray) استفاده نميشود و به جاي آن امواج مغناطيسي و راديويي به كار گرفته ميشوند و بنابراين عوارضي كه بر اثر مواجهه مكرر به اشعه X ممكن است بروز كنند در اين روش تصويربرداري ايجاد نميشوند. اين روش تصويربرداري بسيار حسّاس است و ميتواند تصاوير ضايعات يا نواحي آزرده كه در CTاسكن ديده نميشوند را شخص كند.
به علت استفاده از امواج قوي مغناطيسي، نميتوان از MRI براي ارادي كه ضربانساز (باطري) قلبي (Pacemaker) و يا پروتزهاي فلزي در نواحي خاصي در بدن خود دارند، استفاده كرد. البته پركردگي دندان اشكالي ايجاد نميكند.
به خاطر داشته باشيد كه MRI غيرطبيعي الزاماً به معني اماس نيست و بيماريهاي ديگري نيز وجود دارند كه ميتوانند ضايعات مشابهي در مغز ايجاد كنند حتّي در MRI افراد طبيعي به خصوص مسن نيز نقاطي يافت ميشود كه به هيچ بيمارييي مربوط نميباشند. از سوي ديگر يك MRI طبيعي، تشخيص اماس را رد نميكند به طوري كه 5% ار افرادي كه تشخيص اماس در آنها از روشهاي ديگر قطعي شده است MRI طبيعي دارند و اين بدان معني است كه ضايعات اين افراد به وسيلهي MRI قابل مشاهده نيست. علاوه بر MRI ، روشهاي تشخيصي ديگري نيز مورداستفاده قرار ميگيرند كه در زير به آنها اشاره خواهد شد.
2- پاسخهاي برانگيخته بينايي (VEP) يا (Visual Evoked Potential)
در اين روش كه در آن تصاوير متعددي به صورت صفحات شطرنجي به فرد نشان داده ميشود، پاسخهاي الكتريكي مغز مورد بررسي قرار ميگيرند تا سرعت پردازش اطلاعات بينايي را ارزيابي كنند. امروزه VEP به عنوان يكي از روشهاي مورد قبول در تأييد اماس مورداستفاده قرار ميگيرد.
3-بررسي مايع نخاعي (cerebrospinal f;uid)
در اين روش از مايع نخاعي به وسيله سوزن و از ناحيه كمر نمونهگيري ميشود واز روي ميزان پروتئينهاي خاص و الگوي خاص برخي آنتيباديها كه olingoclonal band ناميده ميشوند ميتوان تا حدود زيادي به وجود اماس پي برد. گفتني است كه در مايع نخاعي 95-90% افراد مبتلا به اماس، olingoclonal band يافت ميشود.
4- آزمايش خون
اگر چه آزمايش خون، ارتباط مستقيمي با تشخيص اماس ندارد ولي از اين روش جهت كنار گذاشتن ساير تشخيصهايي كه ممكن است با اماس اشتباه شوند، استفاده ميشود.
بعد از تشخيص بيماري
گرچه پيش بيني دقيق روند دوره بيماري ام اس در آينده براي افرادي كه به تازگي تشخيص اين بيماري در آنها داده شده است مشكل مي باشد، اما الگوهاي علايم اين بيماري در طي پنج سال اولي كه به اين بيماري دچار مي شوند معمولاً نشانگر خوبي است كه نماي دراز مدت اين بيماري را در اين افراد نشان مي دهد. براي مثال، بيماراني كه در طي پنج سال اول بيماري، دچار حملات كمي شده اند معمولاً در آينده دچار مشكلات شديد و ناتوان كننده نخواهند شد، اما بيماراني كه در طي اين پنج سال اول دچار حملات مكرر و بيشتر و نيز لرزش اندامها و اشكال در راه رفتن شده اند، در دراز مدت مستعد ابتلاء به مشكلات شديدتري خواهند بود.
براساس اين الگوهاي علايم، پزشكان قادر هستند كه اين بيماري را به چهار نوع تقسيم نمايند. با اينحال حتي اگر به نظر برسد كه در مقطعي از زمان، بيمار در يكي از اين انواع قرار داشته باشد، ممكن است بعد از مدتي سير بيماري تغيير يافته و در نوع ديگري قرار بگيرد. بنابراين در صورتي كه تشخيص داده شود بيمار در يكي از اين چهار نوع قرار دارد، هيچ تضميني وجود ندارد كه اين بيمار تا آخر در همين نوع باقي خواهد ماند و بيماري او به انواع ديگري تغيير نخواهد كرد.
درمان اماس
به طور كلي درمانهاي پيشنهادي در زمينه اماس را به 5 گروه طبقهبندي ميكنيم:
1- داروهاي تعديل كنندهي روند كلي اماس (Disease- Modifying Drugs)
اين داروها كه همگي در دو دهه اخير وارد بازار شدهاند، به عنوان روشي براي مهار روند پيشرونده اماس استفاده ميشوند. لازم به ذكر است كه استفاده از اين داروها به همه افراد مبتلا به اماس توصيه نميشود بلكه تنها گروهي از بيماران با شرايط خاص و بسته به نظر پزشك معالج خودميتوانند در مرحلهاي از بيماري از آنها بهره ببرند. نام اين داروها تعديل كننده در جدول زير آورده شده است.
نام دارو |
نام شيميايي |
Avonex |
Interferon beta 1-a |
Betaferon |
Interferon beta 1-b |
Copaxon |
Glatiramer Acetate |
Rebif |
Interferon beta 1-a |
Novantrone |
Mitoxantrone |
اين داروها با دخالت در سيستم ايمني از واكنشهاي خود ايمني ناخواسته جلوگيري ميكنند.
2- درمان عودهاي (حملات)اماس:
اين حملات كه ناشي از ايجاد التهاب در ناحيهاي از سيستم اعصاب مركزي ميباشند، عمدتاً از طريق تزريق دوزهاي بالاوريدي كورتيكواستروئيدها (كورتونها) درمان ميشوند. بدين ترتي روشهاي شايع درمان عبارتنداز:
متيل پردنيزولون: كه يكي از شايعترين كورتيكواستروئيدهاي مصرفي در حمله اماس است. اين دارو با كاهش التهاب موجود در سيستم عصبي باعث كوتاه شدن طول حمله شده و آن را مهار ميكند.
پلاسما فرز (تعويض پلاسماي خون): از اين روش تنها در 10% از بيماراني كه پاسخ درماني مناسبي به كورتون نشان نميدهند ممكن است استفاده شود.
3- درمانهاي علامتي
از اين درمانها براي بهبود هر يك از علامتهاي اماس استفاده ميشود. اين داروها اختصاصاً در اماس كاربرد ندارند و در طيف وسيعي از بيماريهاي مغز و اعصاب و يا بيماريهاي ساير دستگاههاي بدن به كار ميروند. از ميان اين داروها به عنوان مثال ميتوان به استفاده از پروبانتين براي اختلالات ادراري، فلوكسيتين براي افسردگي، سيلدنافيل جهت مشكلات جنسي مردان، باكلوفن جهت سفتي عضلات و يا آمانتادين جهت ضعف عضلات اشاره كرد.
4- روشهاي بازتواني (توانبخشي)
هدف روشهاي بازتواني، در واقع بازگرداندن و يا حفظ كردن تواناييهاي لازم براي زندگي روزمرهاي است كه برخي از افراد به علت اماس آن را از دست دادهاند. روشهاي توانبخشي متنوعند و جنبههاي مختلفي دارند، مانند:
ü فيزيوتراپي
ü كاردرماني
ü گفتار درماني
ü توانبخشي شناختي
5- درمانهاي جايگزين يا مكمّل
طب جايگزين هر روش مفيدي مانند داروها و رژيمهاي و مكمّلهاي غذايي و يا تمرينهاي ذهني و تغييرات لازم در سبك زندگي را شامل ميشود. اگر چه اين روشها ميتوانند در گروههاي خاصي از افراد مفيد واقع شوند اما به خاطر داشته باشيد كه برخلاف نامشان (alternative mesicine) ابداً جانشين درمانهاي طبي نيستند. پيروي از اين روشها در كنار درمانهاي پزشكي و با مشاوره با پزشك معالج بالامانع و حتي مفيد است. اين درمانها بسيار متنوعند و هر يك منبع خاص خود را دارند، مثلاً «يوگا»، «هيپنوتيزم»، «روشهاي تمركز ذهن (meditation)»، «طب سنتي»، «طب چيني»، و...
تأثير استرس و مسائل هيجاني و روحي در بيماران مبتلا به اماس
بيماري MS به صورتهاي متفاوتي آشكار مي شود.و علائم متنوع دارد.كه مي توان آن را بيماري هزار چهره ناميد.از نخستين لحظه اي كه اولين نشانه هاي بيماري پديدار مي شود.فرد مبتلا با واكنش هاي هيجاني متعددي روبرو ميشود كه به احتمال زياد ، اولين مورد آن ، عدم قطعيت در مورد گذشته و آينده بيماري است . در حال حاضر اطلاعات كاملي دربارهي اينكه چه چيزهاي باعث بيماري ميشوند و نيز چه عواملي در عود آن نقش دارند ، در اختيار نيست . در عين حال كه ميدانيم بسياري از بيماران دورههاي MS خوش خيم مبتلا ميشوند و سالهاي متعددي را فارغ از نشانههاي بيماري سپري ميكنند اما همچنان اطميناني وجود ندارد كه براي هر بيمار خاص ، دوره بيماري چه حالتي خواهد داشت . با وجود عدم اطمينان اساسي ، براي بسياري از بيماران ، اطلاع از آنكه آنها به MS مبتلا هستند نوعي آسايش خيال به همراه دارد . زيرا آنها سرانجام ميتوانند تمام نشانههاي مختلفي كه داشتهاند، تحت عنوان مشخصي قرار دهند . برخوردار شدن از اين تشخيص همچنين مويد آن است كه تمام حالتهاي بيمار گونهي آنها ، واقعي بودند. و نه خيالي ، و از يك بيماري معين كه حال تشخيص داده شده ، ناشي ميشدهاند . با وجود اين ، براي بسياري از بيماران تازه تشخيص داده شده عنوان بيماري با شكي بزرگ همراه است بسياري از اين افراد ، بارها از خود ميپرسند : چرا من ؟ و بر سر من چه خواهد آمد ؟ البته پاسخ به اين پرسشها در مورد بيماريهاي از قبيل MS ، بسيار دشوار است به مجرد آگاه شدن از تشخيص اين بيماري براي نخستين بار ، واكنش بسياري از بيماران اين است كه گويي كنترل خود را بر زندگي خويش از دست ميدهند . حتي در صورتي كه نشانههاي بيماري پس از يك دوره عود ، ناپديد شوند ، نامشخص بودن وضعيت MS ميتواند به معناي سپري كردن يك زندگي همراه با نگراني و ا ضطراب در مورد آينده باشد . اين هيجان هاي شديد مي تواند به خشم و نيز غم و ترس منجر شوند برخي از بيماران مبتلا به MS هم سعي مي كنند حضور MS را در زندگي خود انكار كنند ، در حالي كه برخي ديگر از همان ابتدا سعي ميكنند فعالانه در اين باره اطلاعاتي به دست بياورند .
رابطه شيوه كنار آمدن با بيماري و شخصيت افراد
بحران هاي زندگي ، افراد به صورت هاي بسيار گوناگوني واكنش نشان مي دهند اما بيشتر آنها از اين جنبه اشتراك دارند كه مايلاند بتوانند از منابع نيرو دهي استفاده كنند . و راهكارهاي مناسبي را براي كنار آمدن با بحران ، بكار بگيرند اشخاص بر مبناي تجارب خود در زندگي ، شيوههاي خاصي از كنار آمدن را بعنوان بخشي از شخصيت خود ، بر ميگزينند . داشتن ديدي خوش بينانه يا اعتقاد راسخ به اينكه فرد ميتواند بر هر بحراني فايق آيد ، يكي از اين شيوههاست براي گروهي كه در مجموع ، ديدگاهي بدبينانه در باره زندگي دارند ، آگاهي از تشخيص اين بيماري با احساس درماندگي و فقدان قدرت همراه است مطالعاتي كه در زمينه چندين بيماري مختلف انجام شده ، نشان داده شده كه اين اعتقادات بنيادين ، بر نحوه زندگي فرد ، بر سلامت آنان اينكه تا چه حد فعالانه در درمان بيماري خود مشاركت مي ورزند اثر دارند .
استرس
هركس استرس را به شيوه خاص خود تعريف مي كند. ارتباط استرس با MS كاملاً شناخته شده نيست. اين را مي دانيم كه در عود MS سطح استرس بيماران افزايش مييابد. ظاهراً استرس تأثيري منفي بر آسايش افراد به جا مي گذارد و سلامت و ارتباطات فرد را با خطر مواجه مي سازد. تشخيص MS مي تواند براي هر كسي، منبعي از استرس باشد. از جمله منابع استرس كه با تشخيص MS همراهند مي توان به نامشخص بودن سير بيماري كنار آمدن با نشانههاي مختلف بيماري، به دست آوردن اطلاعات جديد، تغيير دادن نقشهاي فردي اشاره كرد. براي كنار آمدن موفقيت آميز با مشكلات روزمره همراه با اين بيماري به گونهاي كه باعث كمرنگ شدن احساس، ناكامي و خشم شود راههاي متعددي وجود دارد شايان توجه است كه مبتلايان به MS را نبايد به ايجاد تغييرات جدي در زندگي تشويق كرد زيرا استرس به تشديد MS مي انجامد و بايد از استرس بيشتر اجتناب كرد. در عوض بايد به اتخاذ شيوههايي براي كاهش استرس در اين بيماران توصيه كرد كه اين شيوهها بر حسب شيوه زندگي افراد از فردي به فرد ديگر مختلف است. از جمله اين شيوهها مي توان به فعاليتهاي جسمي، پرداختن به سرگرميهاي مختلف، شيوههاي آرامشيابي، كمك گرفتن و شركت در گروههاي خودياري و مانند اينها اشاره كرد