هویّت چیست؟

در فرهنگ معین آمده است: «هویّت یعنى آنچه موجب شناسایى شخص باشد».(۳)

در فرهنگ عمید، هویّت چنین تعریف شده است: «هویّت، یعنى حقیقت شى‏ء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهرى او باشد. هویّت در لغت به معناى شخصیت، ذات، هستى و وجود است و از ترکیب «هو» ساخته مى‏شود».(۴)

اریک اریکسون که نام او با «هویّت» پیوندى عمیق دارد مى‏نویسد: «هویتى که نوجوان در صدد است تا به طور روشن با آن مواجه شود این است که «او کیست؟»، نقشى که باید در جامعه ایفا نماید چیست؟ آیا او یک کودک است یا بزرگسال؟ آیا او توانایى آن را دارد که روزى به عنوان یک همسر یا پدر یا مادر باشد؟ آیا او على‏رغم نژاد، مذهب یا زمینه‏هاى ملى - که او را از نظر مردم کم ارزش جلوه مى‏دهد - ، احساس اعتماد به نفس دارد؟».(۵)

و کراجر از صاحبنظران این رشته در تعریف هویّت مى‏نویسد: «هویّت یعنى توازن میان خود ودیگران برقرار کردن»(۶)، و در جاى دیگرى آن را همچون یک مرحله در چرخه زندگى مى‏پندارد.(۷)

همچنین در برخى فرهنگها، هویّت را مترادف با «شخصیت» و «اصالت» آورده‏اند.(۸) در حالى که این دو کاملاً مترادف با یکدیگر نیستند .

هویّت، معنا و مفهومى گسترده‏تر از «شخصیت» دارد؛ زیرا شخصیّت فقط در مورد انسان به کار مى‏رود و مورد استعمالى براى غیر انسان ندارد، در حالى که هویّت، مفهوم عامى است که انسان و غیر انسان از جمله شى‏ء را نیز شامل مى‏شود .

اقسام هویّت

۱ . هویّت فردى

پیشتر از این در تعریف «هویّت» بیان شد که ابتدا براى فرد، و بویژه جوان، این پرسش که «من کیستم؟» مطرح مى‏شود و پس از آن «چه نقشى دارم؟» عنوان مى‏گردد. چنانچه بیشتر به معناى اول تأکید داشته باشیم، رابطه میان «خودشناسى» و «هویّت فردى» تعریف مى‏شود ؛ زیرا «هویّت» همان حقیقت شخص است که مشتمل بر صفات جوهرى اوست و این همان مقوله‏اى است که در «خودشناسى» به دنبال دست یافتن به آن هستیم. لذا مى‏توان گفت که با تحقّق خودشناسى، بخش عمده‏اى از هویّت فردى نیز محقّق مى‏شود.

۲ - هویّت اجتماعى

زمانى که کودک را از حیث «حس مالکیت» و «خود محورى» مورد مطالعه قرار مى‏دهیم، او را به شدت «غیر اجتماعى» مى‏یابیم. از نوجوانى به بعد به تدریج، گرایش به «اجتماعى شدن» در شکل دوست‏یابى و وفادارى به او ظاهر مى‏شود. آلپورت معتقد است که: «مسئله اساسى در روانشناسى رشد، جریان دگرگونى و تحوّلى است که از طریق آن، کودکِ غیر اجتماعى، جامعه‏پذیر مى‏گردد، به دوستیها، نفرتها، وابستگیها و رغبتهاى خود، ساختمان و شکل مى‏دهد و براى خود، جایى در اجتماعى پیچیده و منظم پیدا مى‏کند».(۹)

شکّى نیست که خصیصه خودمحورى کودک، مقتضاى سن و رشد اوست، با این حال، سیر تحوّل «خودگرایى» به «نوعدوستى» را مى‏توان قدرى تسریع نمود . آدام اسمیت، گیدینگز، کروپتکین و آشلى مونتاگ معتقدند که در طبیعت بشر، یک میل درونى و ذاتى براى اجتماعى شدن وجود دارد، مانند تمایل به عضو گروه بودن، احساس همدردى، تقلید از دیگران و میل کمک متقابل به دیگران که این خود، احساس نوعدوستى او را در طول مراحل رشد به وجود مى‏آورد.

یکى از صاحبنظران شخصیت مى‏نویسد: «عدم توانایى در انتخاب شغل و یا عدم ادامه تحصیل، غالباً نمودى از بحران هویّت یا گم گشتگى در نقش اجتماعى است. بسیارى از رفتارهاى ضد اجتماعى و ناسازگارانه افراد را مى‏توان از این دیدگاه توجیه نمود».(۱۰)

برخى از روانشناسان، نظیر ریموند کتل، این پدیده را ذیل عنوان «هویّت گروهى» چنین تعریف کرده‏اند: «این مفهوم، بیانگر آن است که یک گروه مى‏تواند داراى ساختار خصلتى ویژه باشد. هویّت گروهى براى یک گروه به منزله شخصیت براى یک فرد است. بدین ترتیب خانواده‏ها، مدرسه‏ها، حرفه‏ها، مذاهب و ملتها، هر یک مجموعه خصلتهاى خاص خود را دارند».(۱۱)

۳ . هویّت خانوادگى

ارائه تعریف دقیقى از هویّت خانوادگى، کارى نسبتاً دشوار است؛ ولى در یک عبارت مى‏توان گفت که منظور از این نوع هویّت، تعیین نسبت میان جوان و خانواده او (به عنوان یک «گروه») است و اینکه چه پیوندهایى میان آنها موجود است؟

در بحث هویّت، خانواده جوان از دو جنبه براى او حائز اهمیت است، ابتدا بُعد مرجعیّت و سندیّت خانواده است، به این معنا که رفتار کلامى و عملى والدین (على‏رغم سنین حساس جوانى) براى فرزند از نوعى اعتبار برخوردار است‏(۱۲) و چنانچه در رفتار ظاهرى، چنین واقعیتى را بروز ندهد ولى در باطنش به آن اذعان و باور دارد.

جنبه دوم ، کثرت ارتباطهاى جوان و والدین در درون نهاد خانواده است که به نوبه خود مى‏تواند هم آنها را به یکدیگر نزدیک‏تر و یا در مواردى دورتر نماید.

۴ . هویّت دینى

از نیازهاى فطرى آدمى، گرایش به عشق و پرستش است، به این معنا که فرد، مستقل از هرگونه یادگیرى، در درونش تمایل به عبادت و بندگى خدا را احساس مى‏کند. تجلّى چنین احساس و تمایلى، در اعمال و رفتار دینى، آشکار مى‏شود.

رابطه آدمى و دین و نسبتى که با آن پیدا مى‏کند، در مقوله «هویّت دینى» قابل تبیین و توضیح است. به گفته یکى از روانشناسان، هدف ایدئولوژى، ایجاد تصویرى در ذهن شخص است که احساس فردى و جمعى هویّت را در او تقویت نماید.(۱۳) بدیهى است که پیامدهاى تکوین هویّت دینى، احساس تعهد و مسئولیت در قبال ارزشها و باورهاى آن مکتب است. برخى از صاحبنظران، تعهد را به عنوان سنگ بناى «هویّت دینى» تلقى مى‏نمایند.

یکى از کارشناسان یونسکو معتقد است: «اولین هدف آموزش و پرورش، القاى ارزشهاى نیرومند انسانى به جوانانمان است، به نحوى که با انسانیّتى بهتر و والاتر رشد نمایند. آنها باید مفهوم انسانیت را بیاموزند وتا زمانى که زنده‏اند به مضامین آن مقیّد باشند. على‏رغم اهداف ما و سیاستها و تصمیمهاى مکتوب ما، من فکر مى‏کنم این همان چیزى است که کمبود آن در نظام آموزشى امروز کشورهاى پیشرفته وکشورهاى در حال توسعه، شدیداً احساس مى‏شود . ظاهراً درتلاش براى تعالى علمى، انسانیت از آخرین جایگاه ارزشى برخوردار است. در حقیقت، تحت پوشش تعالى علمى، ارزشهاى انسانى، احساس همدردى، عاطفه و محبت، پایمال شده‏اند. دانش‏آموزان براى تلاش بیشتر در راه کسب تعالى علمى و ورزشى علناً به بى‏اعتنایى و بى‏عاطفگى تشویق مى‏شوند. این رقابت به قیمت انهدام کلیه ارزشهایى تمام مى‏شود که باید به وسیله آموزش و پرورش به بشریّت، تفهیم و القا گردد».(۱۴)

۵ . هویّت ملّى

اهداف تربیت از حیث توجه به آرمانهاى ملى در طول تاریخ، دستخوش تغییراتى گردیده است. در برخى جوامع، مقدم بر هر عامل دیگر، تربیت، بر میراث گذشته، تکیه داشت و پایبندى بدان را توصیه مى‏نمود. در دوران رنسانس، تربیت عمدتاً متوجه زیبایى و هنر شد و در دوران جدید، بیشتر به مشارکت اجتماعى، معطوف گردیده است.

براى نمونه، فردریک مایر مى‏نویسد: «در روم، تربیت، عملى‏تر از آتن بود. رومیها به تکالیف شهروندى و وفادارى ملى، بیش از فلسفه نظرى اهمیت مى‏دادند. آرمان تربیت رومى این بود که فرد را براى فداکارى در راه سرزمین نیاکان آماده سازد، او را در عادتهاى خود معتدل و میانه‏رو بار آورد و کارى کند که هیچ‏گاه از شکستها مأیوس نشود».(۱۵)

بررسى اظهار نظر فردریک مایر نشانگر آن است که یکى از اهداف

اساسى تعلیم و تربیت را مى‏توان در «مسئولیت مدنى احترام به کشور خویش و انجام خدمتى شایسته در حق آن»، خلاصه نمود. تحقّق موارد مذکور، موجب درک هویّت ملى مى‏شود.

دلبستگى به «هویّت ملى» از آگاهى نسبت به خصیصه‏ها، مفاخر و ارزشهاى ملى سرچشمه مى‏گیرد. اساساً شناخت هر پدیده، موجب یگانگى با آن مى‏شود و متقابلاً عدم شناخت، موجب بیگانگى مى‏گردد .

۶ . هویّت فرهنگى

در تعریف فرهنگ آمده است: «مجموعه عادتها، باورها، هنر، موسیقى و سایر دستاوردهاى تفکر انسانى که به وسیله گروهى از مردم در زمانى خاص به‏وجود آمده است».(۱۶) برخى اندیشمندان علوم اجتماعى همچون کلاین برگ معتقدند که: «فرهنگ، عبارت است از تواناییها و عادتهایى که آدمى به عنوان عضو جامعه کسب کرده است».(۱۷)

منزلت «هویّت فرهنگى» همانند فرهنگ، ارجمند و درخور تأمل است؛ زیرا پیوند میان نسل جوان و مشى زندگى، آداب و رسوم، هنر و سایر تعلّقات از طریق معرفت و شناخت آنها برقرار مى‏شود. شناخت فرهنگ خودى (ملى) به معناى آگاهى از ویژگیهاى آن است.

یک جوان، ضرورتاً باید ریشه در فرهنگ خودى (ملى) داشته باشد تا بر اساس آن، بتواند هویّت فرهنگى‏اش را شکل دهد. لازمه این امر، شناخت آن فرهنگ، عقیده به آن و یافتن مشترکاتى میان خود و فرهنگ ملى است.

۷ . هویّت تمدنى

واژه‏هاى «تمدن» و «فرهنگ»، از جهاتى با یکدیگر وجوه مشترک داشته، در مواردى نیز مترادف با هم تلقى مى‏شوند.

ویل دورانت معتقد بود: «تمدن، رودى است با دو ساحل»(۱۸) و چنین مى‏اندیشید که: «بیشتر تاریخ‏نگاران، تنها به خودِ رود، توجه دارند»؛ ولى وى تلاش فرهنگى خود را در مجموعه عظیم تاریخ تمدن، وقف نوشتن حوادثى کرد که در دو ساحل رود اتفاق افتاده و مى‏افتد و بر همین اساس مى‏گفت: «تمدن هم اشتراک مساعى است و هم رقابت؛ بنابراین چه بهتر که هر ملتى داراى فرهنگ، دولت، اقتصاد، لباس و آوازهاى مخصوص خود باشد».(۱۹)

غالباً هویّت فرهنگى به مرزهاى یک کشور یا ملّیت، محدود مى‏شود، در حالى که «هویّت تمدنى» عمدتاً از مرزهاى کشور خاص فراتر رفته، چندین ملیّت را پوشش مى‏دهد، مانند تمدن اسلامى یا تمدن غربى و نظایر آنها که در مواردى نیز گسترده‏تر از یک قارّه، مطرح مى‏شوند.

منظور از هویّت تمدنى، معرفت و آگاهى عمیق آدمى به تمدنى است که منسوب به آن است. درک چنین هویتى، به فرد، این امکان را مى‏دهد که احساس نماید در سرزمینى زندگى مى‏کند که ریشه‏هاى فرهنگى آن تا اعماق تاریخ، کشیده شده است و این احساس، موجب تعلّق و ارتباط به آن تمدّن (و افتخارات، میراث و ارزشهاى آن) و در نتیجه، شکل‏گیرى «هویّت تمدنى» مى‏شود.

چگونگى شکل‏گیرى هویّت در فرد

براى شکل‏گیرى هویّت در فرد باید چند مسئله را در نظر گرفت که عبارت‏اند از:

یک. خودشناسى

شناخت آدمى از شخصیت خویشتن، همچون منشور کثیر الاضلاعى است که شامل جلوه‏ها و منظرهاى متنوّع و متعدّى مى‏شود. اگر چه احاطه فرد به همه جوانب خویشتن خود، مقدور نیست ولى برخى از مهم‏ترین جنبه‏هاى خودشناسى را در اینجا بیان مى‏نماییم.

الف . شناختْ نسبت به تواناییها و قابلیتها و استعدادهاى درونى،

ب . شناخت نسبت به ویژگیهاى رشد و تحوّل (خصایص سنّى)،

ج . شناخت نسبت به نیازهاى اساسى روانى،

د . شناخت نسبت به ضعفها و ناتوانیها و محدودیتهاى وجود خویشتن.

طرحى ساده براى خودشناسى

اینک با طرح چند پرسش ذیل مى‏توان به صورت عملى، جوانان را در زمینه خودشناسى یارى نمود:

۱ . آیا به روشنى مى‏دانم که چه جنبه‏هاى خوب و سازنده‏اى در شخصیت من وجود دارد؟

۲ . آیا توانسته‏ام این جنبه‏هاى مورد نظر را پرورش داده، به تقویت و توسعه آنها بپردازم؟

۳ . تا چه اندازه به جنبه‏هاى منفى خود، آگاهى دارم؟

۴ . آیا براى پذیرفتن آنها شجاعت روحى لازم را دارم؟

۵ . آیا سعى مى‏کنم که هر روز یکى از آنها را در وجود خود محو نموده، مجموعه آنها را تقلیل دهم؟

۶ . آیا تا به حال، عملى انجام داده‏ام که به ضرر خود و نفع دیگران باشد، یا برعکس؟

۷ . آیا در تفکرات خود، بیشتر به دیگران مى‏اندیشم و یا در افکار شخصى خود غوطه‏ورم؟

۸ . چه واکنشى در رابطه با تذکّر خیرخواهانه دوستانم انجام مى‏دهم؟

۹ . آیا در من این توانایى هست که بتوانم افکارم را مرتّب نمایم و اولویت آنها را مشخص کنم؟

پاسخهاى روشن و منصفانه به این سؤالات، مى‏تواند «هویّت فردى» جوانان را شفاف‏تر نموده، آنان را در راه نوسازى شخصیت، مدد برساند.

دو. داشتن هدف در زندگى

هدفها، آدمى را به کار و کوشش و تکاپو وامى‏دارند و روش زندگى او را معین مى‏کنند. به عبارت دیگر، این مقوله‏ها از او جداشدنى نیستند و «هویّت فردى» وى را تعریف مى‏نمایند.

در این زمینه، توجه به نکات پیشنهادى زیر مى‏تواند مفید واقع شود:

۱ . به جوانان توصیه شود، براى تعالى زندگى‏شان هدفهایى قابل قبول در نظر گیرند و به آنها ایمان داشته باشند.

۲ . در صورت رسیدن به هدف مورد نظر، بلافاصله هدفى دیگر را جایگزین نمایند. در این صورت، دلیلى براى سرخوردگى و احساس پوچى و دورنْ تهى شدن، وجود نخواهد داشت.

۳ . آرمانهاى برتر و هدفهاى والاتر، نشان از اراده‏هاى پُرشور و آهنین دارند.

۴ . پدیده‏هایى همچون تحصیل در دانشگاه، اشتغال رضایت‏بخش، درآمد مکفى، زندگى مرفّه و شهرت، هیچ‏کدام هدف نهایى زندگى به شمار نمى‏آیند، بلکه همه اینها وسایل و ابزارى هستند براى رسیدن به هدف نهایى که همان «انسان کامل» یا «انسان به تمام معنا» است.

سه. خلاقیت

خلاقیت با هویّت، پیوند محکمى دارد و به تعبیر اریکسون: چنانچه از طریق خلاقیت نتواند هویّت خویش را تحقّق بخشد، آن را از راه همانندسازى با دیگران، تأمین مى‏نماید.(۲۰)

چهار . پذیرش جنسیّت

پذیرش جنسیّت (قبول زن یا مرد بودن) از جانب خود جوان یا دیگران، نقش مؤثّرى در شکل‏گیرى هویّت مردانه یا زنانه ایفا مى‏نماید.

اریکسون معتقد است: «مسئله مهم دیگر، نقش جنسى مناسب در بزرگسالى است که براى پیدایش و تکامل احساس «هویّت فردى» لازم است. هنگامى که همانندسازى جنسى سالم (یعنى هماهنگ نمودن صفات یا رفتار با جنسیت خود) در مرد یا زن رخ دهد، شخصیّت (که مجموعه‏اى از خصوصیات و صفات سالم وهمگون کیفیتهاى جنسى است)، مشخص مى‏شود. ناتوانى در ایجاد یک هویّت جنسى مناسب، غالباً منجر به «درهم ریختگى دوجنسى» در فرد مى‏شود و در نتیجه، ساختمان هویّت فردى را ضعیف مى‏نماید.(۲۱)

چگونگى شکل‏گیرى هویّت در جمع

براى تقویت پدیده هویّت اجتماعى، راهکارهاى متنوعى وجود دارد که ذیلاً به برخى از آنها اشاره مى‏شود:

۱ . تربیت جامع : منظور، تربیتى است که به همه ابعاد وجود آدمى

 

 

 (فیزیکى، عاطفى، اجتماعى، ذهنى و اخلاقى) بپردازد و بویژه از تربیت اجتماعى غفلت نکند. نکته ظریف و قابل توجهى که در فرهنگ و متون اسلامى مؤیّد تربیت اجتماعى است، مقدّم داشتن مسائل دیگران بر مسائل شخصى است.

۲ . جامعه باز : جامعه‏اى است پویا، متحوّل و آگاه که در قبال انتقادها و گفتمانهاى منتقدان، انعطاف لازم را دارا باشد. چنین جامعه‏اى از سیر ارتقا و تکامل دانش و اندیشه در جهان، تبعیّت نموده، پاسخهاى ارضا کننده به نسل جوان، شکّاک و پرسشگر ارائه مى‏دهد.

۳ . همدلى با نسلهاى آینده : اکنون بیش از همدلى با تاریخ گذشته، نیازمند همدلى با آینده و بویژه نسلهاى آتى هستیم. جوانان، باید بتوانند افق دید خود را گسترش دهند و فراتر از زمان «حال»، «آینده» را ملاحظه نموده، نیازهاى بعدى را همچون نیازهاى فعلى، مهم، قابل اهمیت و در خورتوجه ببینند.

۴ . حل تعارضهاى اجتماعى : برخى از موانع شکل‏گیرى هویّت اجتماعى، به وجود تعارضهاى حل نشده‏اى بستگى دارد که در محیط زندگى و جامعه در برابر نسل جوان، پدیدار مى‏شود. مثلاً دوستى با جنس مخالف (قبل از پیمان عقد و نامزدى) که متأسّفانه به صورت پدیده‏اى زشت و ضد اخلاقى در جامعه مشاهده مى‏شود، از نظر موازین اجتماعى، رفتارى ناهنجار تلقى مى‏شود. در صورت تداوم و فراوانى این پدیده، احتمال دارد این تردید براى برخى جوانان به وجود آید که آیا پاک ماندن در چنین شرایطى، همچنان یک ارزش محسوب مى‏شود؟ و یا اینکه به منظور همنوایى با جامعه باید آنها نیز بکوشند چنین رویه‏اى را اتخاذ نمایند؟ حل این تعارضها مى‏تواند موجب شکل‏گیرى هویّت اجتماعى گردد .

۵ . جلب مشارکت اجتماعى : جوانان داراى دو نوع قابلیت و توانایى هستند: آشکار و پنهان. تشخیص و پرورش تواناییهاى آشکار، چندان مشکل به نظر نمى‏رسد، لیکن در مورد قابلیتهاى پنهان، نمى‏توان به سهولت، آنها را تشخیص داد . بعضى از صاحبنظران معتقدند که ظرفیتهاى پنهان جوانان را با جلب اعتمادشان مى‏توان به ظهور رسانید . از روشهاى مؤثر در جلب اعتماد نسل جوان، جلب مشارکت و همکارى آنان در امور اجتماعى است.

۶ . تحولات اجتماعى : نهضتها و حرکتهاى بزرگ و عمیق در جوامع بشرى، رابطه معنادارى با شکل‏گیرى هویّت اجتماعى مى‏یابند؛ زیرا این گونه تحولات، به دلیل یکسان بودن هدفِ اقشار مردم، نوعى انسجام و یکپارچگى در میان آنان ایجاد مى‏کند و همین امر، به آحاد ملت، هویّت اجتماعى خاصى مى‏بخشد. بویژه جوانانى که علاقه‏مندند هویّت اجتماعى‏شان با افتخار و عزّت نفس، باقى مانده و با همین افتخارات به نسلهاى بعدى منتقل شود، دلبستگى و شور و شوق بیشترى به خیزشها و تحوّلات اجتماعى نشان مى‏دهند.

بحران هویّت

بحران هویّت، اصطلاحى است که براى توصیف «عدم توانایى فرد (در هر گروه سنّى) در قبول نقشى که جامعه از او انتظار دارد» به کار رفته است.(۲۲)

برخى از صاحبنظران در توصیف بحران هویّت، چنین اظهار نظر کرده‏اند:

«جدى‏ترین بحرانى که یک شخص با آن مواجه مى‏شود، در خلال شکل‏گیرى هویّت رخ مى‏دهد. این بحران، بدان جهت جدى است که عدم موفقیت در رویارویى با آن، پیامدهاى بسیارى دارد. شخصى که فاقد یک هویّت متشکّل است در ادامه زندگى با مشکلات متعددى مواجه خواهد شد».(۲۳)

و از نگاهى دیگر، بحران هویّت این‏گونه تعریف شده است: «عدم موفقیت یک جوان در شکل دادن به هویّت فردى خود، اعم از اینکه به علّت تجارب نامطلوب کودکى و یا نوجوانى و یا شرایط نامساعد فعلى باشد، بحرانى ایجاد مى‏کند که «بحران هویّت» یا گم گشتگى نام دارد.»(۲۴)

فرد در خلال مرحله شکل‏گیرى هویّت، احتمال دارد شدیدتر از هر زمان دیگر (چه در گذشته و چه در آینده) از نوعى سردرگمى و آشفتگى نقشها یا همان چیزى که اریکسون «آشفتگى هویّت» مى‏نامد، رنج ببرد. این حالت، سبب مى‏شود وى احساس کند منزوى، تهى، مضطرب و مردّد شده است. احساس مى‏کند که باید تصمیمهاى مهمى بگیرد لیکن قادر به انجام دادن این کار نیست. احساس مى‏کند که جامعه به او فشار مى‏آورد تا تصمیمهایى اتخاذ کند، اما او مقاومت مى‏کند.

در طى آشفتگى هویّت، فرد ممکن است احساس کند به جاى آنکه در حال پیشرفت باشد دچار پس‏روى است.

پیامدهاى فقدان هویّت

آثار و نتایج گسستگى هویّت، فراتر از آن است که در این نوشتار بدان بپردازیم ولیکن از باب توجه نسل جوان و اطرافیانشان، به برخى از مهم‏ترین پیامدهاى آن اشاره مى‏کنیم:

اریکسون معتقد است: «فردى که قادر به یافتن ارزشهاى مثبت پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژى خود نیست، ایده‏آلهایش به هم مى‏ریزد. چنین فردى که از درهم‏ریختگى هویّت رنج مى‏برد، نه مى‏تواند ارزشهاى گذشته خود را ارزیابى نماید و نه صاحب ارزشهایى مى‏شود که به کمک آنها بتواند آزادانه براى آینده طرح ریزى نماید».(۲۵)

بسیارى از افراد، هنگامى که دچار بحران هویّت مى‏شوند، احساس پوچى، از خود بیگانگى، تنهایى و غربت مى‏کنند، حتى گاهى به دنبال «هویّت منفى» مى‏گردند؛ هویتى کاملاً بر خلاف آنچه که اولیا و جامعه براى آنها در نظر گرفته‏اند. بسیارى از رفتارهاى ضد اجتماعى و ناسازگارانه جوان را مى‏توان از این دیدگاه توجیه نمود.

ناتانیل براندن، به عنوان یک روانْ درمانگر، به این موضوع عمیقاً توجّه نموده، مى‏نویسد: «یکى از پیامدهاى از خودبیگانگى، احساس بیگانگى آدمى از دیگران است و این احساس که دیگر فردى از جامعه بشریت نیست و او غریب و تنهاست. انسان در جریان خیانت به مقام انسانى خود، خویشتن را به یک موجود منفور و مطرود متافیزیکى (غیر مادّى) بدل مى‏کند و علم او به اینکه انسانهاى دیگر بسیارى مرتکب همین خیانت مى‏شوند، وضع او را دگرگون نمى‏کند. چنین شخصى، احساس تنهایى و جدایى مى‏کند؛ جدایى به واسطه غیر واقعى بودن هستى خویشتن و احساس ویرانى درونى ناشى از فقر روانى».(۲۶)

آثار و تبعات بعدى فقدان هویّت را مى‏توان در پدیده‏هایى همچون:

 

 

 

مسئولیت‏گریزى، دلزدگى، دلمشغولیهاى بى‏هدف، هیجاناتِ جانشین‏ناپذیر، شخصیت منفعل و بى‏تفاوتى جستجو نمود .

جوان و تلاش براى کسب هویّت

هر انسانى به احساس خاص و منحصر به فرد بودن نیاز دارد. اگر نتواند این احساس را از طریق خلاقیّت ایجاد کند، آن را از راه همانند سازى با انسانهاى دیگر تحقق مى‏بخشد؛ لذا شخصیت هر انسانى بر اساس فرصتها و امکاناتى که شرایط جامعه و فرهنگش براى او فراهم مى‏آورند شکل مى‏گیرد .

اریک فروم در رابطه با جوان و تلاش براى کسب هویّت مى‏گوید: «هر فردى مایل است هویّت خاصى داشته باشد. از این‏روى مى‏کوشد که خویشتن را دریابد و بشناسد. در عین حال مى‏خواهد فردى باشد «ممتاز» و براى رسیدن به این مقام، خود را به شخص یا گروهى از اشخاصِ نسبتاً برجسته و ممتاز، مرتبط مى‏کند یا به اصطلاح، خویشتن را با آنها همانند مى‏سازد تا به واسطه امتیاز و تشخّصى که آن فرد یا آن گروهها دارند تا حدى صاحب تشخّص و امتیاز گردد».(۲۷)

شانزده نکته در ارتقاى هویّت

پس جوان براى کسب هویّت و نوسازى شخصیت و بازآفرینى و تکامل هویّت خود مى‏تواند این شانزده نکته را سرلوحه زندگى خویش قرار دهد تا تبدیل به یک جوان آرمانى گردد:

۱ . مستقل و متکى به خود بوده، نیاز کمى به رجعت به گرایشها و الگوهاى رفتارى کودکانه داشته باشد .

۲ . امیال و خواسته‏هاى خود را به منظور هماهنگ کردن آنها با نیازها و آرزوهاى دیگران به نحو شایسته مهار کند. او باید توانایى «بهره‏دهى» را در قبال «بهره‏گیرى» داشته باشد.

۳ . او باید با دیگران همکارى داشته باشد و به خود و دیگران اجازه زندگى بدهد.

۴ . او باید نسبت به خود و دیگران، کمترین پرخاشگرى و خصومت را داشته باشد. ضمن اینکه این خصوصیات باید به منظور دفاع یا فعالیتهاى سازنده، در مواقع لازم، کاملاً قابل دسترسى باشد. پرخاشگرى علامت ضعف است. فقط اَقویا مى‏توانند ملایم باشند.

۵ . او باید با وجدان خود در یک هماهنگى نسبى به سر برد.

۶ . او باید از امکانات و محدودیتهاى خود و ارتباط و تأثیر آنها روى کار، بازى و استراحت، مطّلع باشد.

۷ . او باید عادتهاى مناسبى در زمینه کار، خواب، خوردن و تفریح خود داشته باشد.

۸ . اهداف او باید معقول باشند و در محدوده ظرفیتهاى او قرار گیرند.

۹ . نیازهاى شخصى او در ارتباط با موازین اخلاقى، معقول، قابل قبول و قابل تعدیل باشد.

۱۰ . خُلقیات او باید قابل کنترل باشد.

۱۱ . رفتار او باید نسبتاً قابل پیش‏بینى باشد.

۱۲ . او باید به مرتبه‏اى از عدم وابستگى و اعتماد به نفس برسد.

۱۳. او باید خواهشهاى بیولوژیک(زیستى) و تظاهرات هیجانى خود را به راههاى قابل قبول از نظر اجتماع، هدایت کند.

۱۴ . جوان باید از واقعیات، برداشت روشنى داشته باشد و ضمن داشتن تخیّلات، نباید واقعیت را با خیال‏پرورى یا تفکر رؤیایى مخدوش کند.

۱۵ . باید از خودخواهى و احساس رقابت بیش از حد به طور نسبى برکنار باشد.

۱۶ . نیازهاى لذتجویانه هر زمان در ارتباط با نیازهاى آینده باید در نظر گرفته و ارضا شوند .

________________________________________

۱. سوره حشر، آیه ۱۹ .

۲. در جستجوى خوشبختى، جان لوبوک آویبورى، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران: ارمغان، ص ۴۸ .

۳. فرهنگ معین، محمد معین، ج ۴، ص ۵۲۲۸ .

۴. فرهنگ عمید، حسن عمید، ص ۱۲۶۵ .

۵. دنیاى نوجوان، محمدرضا شرفى، انتشارات تربیت، ص ۵۵ .

۶. Kroger, Jane, Identity in Adolescenc, ۶۹۹۱, P.۸ . ۶

۷. ۷ . Ibid. P. ۱۲

۸. فرهنگ انگلیسى - فارسى حییم .

۹. رشد شخصیت، گوردن آلپورت، ترجمه: فاطمه افتخارى، ص ۳۵ .

۱۰. مکاتب و نظریه‏ها در روانشناسى شخصیت، سعید شاملو، ص ۶۷ .

۱۱. روانشناسان بزرگ، گروه نویسندگان، ترجمه: احمد به‏پژوه و رمضان دولتى، ص ۵۹ .

۱۲. آئین انقلاب اسلامى، گزیده‏اى از اندیشه و آراء امام خمینى (ره)، ص‏۲۸۴.

۱۳. مکاتب و نظریه‏ها در روانشناسى شخصیت، سعید شاملو، ص ۶۷ .

۱۴. آموزش و پرورش براى آینده، کارشناسان یونسکو، ص ۱۲۲.

۱۵. تاریخ فلسفه تربیتى، فردریک مایر، ترجمه: على‏اصغر فیاض، ج ۱، ص‏۱۹ .

۱۶. ۶۱ . Longman Dictionary ۰۹۹۱, P. ۵۲

۱۷. روانشناسى اجتماعى، اتو کلاین برگ، ترجمه: على‏محمد کاردان، ج‏۱، ص ۹۵ .

۱۸. درسهاى تاریخ (درآمدى بر تاریخ تمدن)، ویل و آریل دورانت، مقدمه کتاب .

۱۹. همانجا.

۲۰. ۰۲ . Seifert, Kelvin L. Educational Psychology, Second Edition ۱۹۹۱, P.۵۸

۲۱. مکتبها و نظریه‏ها در روانشناسى شخصیت، سعید شاملو، ص ۶۵ .

۲۲. روانشناسان بزرگ، گروه نویسندگان، ترجمه: احمد به‏پژوه و رمضان دولتى، ص ۶۴.

۲۳. ۳۲ . DSM III - pp ۵۶ - ۷۶

۲۴. مکتبها و نظریه‏ها در روانشناسى شخصیت، سعید شاملو، ص ۶۵ - ۶۶ .

۲۵. تضادهاى درونى ما، کارن هورناى، ترجمه: محمدجعفر مصفّا، ص‏۱۳۴ .

۲۶. انسان بدون خویشتن، ناتانیل براندن، ترجمه: جمال هاشمى، ص ۲۹۰.

۲۷. نظریه‏هاى شخصیت، على‏اکبر سیاسى، ص ۱۷۴ - ۱۷۵ .

جوان و بحران هویّت، محمدرضا شرفى.