خصوصیات یک مدیر آموزشی
خصوصيات يک مدير آموزشي
دورة ابتدايي يکي از دورههاي مهم تحصيلي است که در رشد تربيت و تکوين شخصيت آن تأثير بسزايي دارد، اين دوره را دوره تأديب، خلاقيت و بروز استعدادهاي عمومي و کودکي سوم گفتهاند و در ايران معمولاً گروه سني ۱۰ ـ ۶ ساله را شامل ميشود.
دورة ابتدايي يکي از دورههاي مهم تحصيلي است که در رشد تربيت و تکوين شخصيت آن تأثير بسزايي دارد، اين دوره را دوره تأديب، خلاقيت و بروز استعدادهاي عمومي و کودکي سوم گفتهاند و در ايران معمولاً گروه سني ۱۰ ـ ۶ ساله را شامل ميشود. اين سطح از آموزش به نامهاي تعليمات اجباري آموزش همگاني و آموزش عمومي خوانده شده است. آموزش ابتدايي در ايران قبل از تأسيس مدارس به سبک جديد، معمولاً در مکتبخانهها صورت ميگرفت. در قانون اساسي، معارف مصوب آبانماه ۱۲۹۰ شمسي آموزش ابتدايي به عنوان اولين دورة تحصيلي ذکر گرديده و مدّت آن نيز ۶ سال تعيين شده است. هرکه در خُرديش ادب نکند
در بزرگي فلاح از او برخاست
چوب تر را چنانکه خواهي پيچ
نشود خشگ جز به آتش راست
دورة ابتدايي از نظر تأثير نهايي و چشمگير آن در رشد و توسعه فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي جوامع کنوني، صاحب نظران علم اقتصاد آموزش و پرورش و علوم تربيتي و مديريت آموزشي سرمايهگذاري در اين دوره را به منظور تعميم آموزش همگاني و رشد ابعاد وجود کودکان بهترين سرمايهگذاري ميدانند.
در قانون تعليمات اجباري، مصوب مرداد ماه ۱۳۲۲ شمسي توجه به دورة ابتدايي در نظر برنامهريزي آموزشي و درسي تربيت و تأمين معلمان مورد نياز و... مورد تأکيد قرار گرفته و تعليمات ابتدايي دورهاي، عمومي، اجباري و مجاني اعلام شده است. در سال ۱۳۴۵ شمسي با تغيير ساختار آموزش و پرورش دورة ابتدايي از ۶ سال به ۵ سال تقليل يافته و به عنوان مرحلة اول تعليمات عمومي مطرح شده است. هم اکنون کودکاني که ۶ سال تمام دارند طبق مقررّات مصوب در دورة ابتدايي ثبت نام نموده و به مدّت ۵ سال اين دوره ميگذرانند. از آنجا که زيربناي شخصيت و رشد همه جانبه هر فرد در اين دوره صورت ميگيرد. مطالعات و تحقيقات گستردهاي در مورد خصوصيات جسمي و رواني دانشآموزان ابتدايي و اهداف و اصول و برنامههاي درسي و تربيتي مناسب اين دوره انجام گرفته است که همه نشانة تحول زياد در آموزش و پرورش کودکان دبستان در جهان معاصر است. نظر به اهميت دورة ابتدايي از نظر تأثير نهايي و چشمگير آن در رشد و توسعه فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي جوامع کنوني، صاحبنظران علم اقتصاد آموزشي و پرورشي و علوم تربيتي و مديريت آموزشي، سرمايهگذاري، در اين دوره را به منظور تعميم آموزش همگاني و رشد ابعاد وجود کودکان، بهترين سرمايهگذاري ميدانند و توفيق در اين زمينه را از شاخصهاي مهم رشد و توسعه هر کشور ذکر ميکنند. نظر به چنين اهميتي است که در نظام آموزش و پرورش ايران توجه بيشتر به آموزش ابتدايي از نظر برنامهريزي، سازماندهي و سرمايهگذاري به منظور گسترش مدارس ابتدايي و افزايش کارآيي و اثربخشي آنها ضرورت دارد. در ايران طبق سرشماري سال ۱۳۶۵ از ۰۰۰/۷۶۰/۴۹ نفر جمعيت کشور ۲۵/۱۵ درصد در گروه سني ۱۰ ـ ۶ ساله بودهاند و ۸/۲۲ درصد از کل جمعيت را کودکان ۶ ـ ۰ ساله تشکيل دادهاند، لذا به دليل افزايش جمعيت و استقبال از آموزش در دورة ابتدايي دانشآموزان اين دوره در شهر و روستا افزايش يافته است. طبق خلاصه آمار عوامل آموزشي وزارت آموزش و پرورش در سال تحصيلي ۷۲ ـ ۷۱ از حدود ۰۰۰/۸۲۰/۱۶ دانشآموز کل کشور حدود ۰۰۰/۹۳۷/۹ نفر در دورة ابتدايي تحصيل کردهاند که از اين تعداد حدود ۵۳۴/۲۷۰/۵ نفر پسر و بقيه دختر بودهاند.
● اهميت مديريت دبستانها
از آنجا که مديران مدارس نقش بسيار مهمي در برنامهريزي، سازماندهي، رهبري، هماهنگي نظارت و ارزشيابي و برقراري روابط مؤثر با دانشآموزان و کارکنان مدرسه دارند و در توفيق کارکنان و سلامت جسمي و رواني اخلاقي و پيشرفت علمي دانشآموزان و افزايش و کارآيي و اثربخشي به ويژه در مدارس ابتدايي، تأثير بسزايي دارند، بايد در انتخاب و انتصاب آنان دقت کافي بعمل آيد و اين نقش را به افرادي که با تقويَ ـ کاردان و با تجربه و برخوردار از هنر و علم مديريت و تعليم و تربيت هستند سپرد. بايد همواره اين باور را تقويت کرد که دبستان يک سازمان اجتماعي است که با تمام تصميمهاي آن به وسيله همه معلمان و ساير کارکنان با رهبري مدير مدرسه بايد اجرا شود و مديريت بر کودکان و کار کردن با آنان امري است ظريف، دقيق، حساس، مفيد و مؤثر و کار با کودکان، صبر و آرامش، دلسوزي، و وقتگذاري، عشق به کودکان و آگاهي از دنياي پرشور و حساس آنان را ميطلبد.
۱) مديريت يک واحد آموزشي بايد چه خصوصياتي داشته باشد؟
از خصوصيات خوب و اساسي براي يک مدير واحد آموزشي در درجه اول توجه به معيارهاي اسلامي ـ ايمان قلبي و عملي او به خداوند تبارک و تعالي است. انعکاس ايمان فرد مؤمن در صفات و خصوصيات و رفتار او براساس فرمايش حضرت امام صادق (ع) به شرح زير است:
الف) به هنگام شدايد و سختيها سنگين و آرام باشد.
ب) به هنگام گرفتاريها و آزمونهاي ناخوشآيند دنيا بردبار باشد. ج : به هنگام فراخ روزي و آسايش و رفاه سپاسگزار و شاکر باشد. د : به همان اندازه از روزيهايي که خداوند به او ارزاني داشته است قانع و راضي باشد. û : مردم از ناحيه او در آسايش باشند.
يکي ديگر از صفتهاي لازم براي مدير اسلامي، داشتن تقوي است.
حضرت علي (ع) دربارة تقوي ميفرمايند: تقوي کليد درستي و اندوخته روز قيامت است. از ديگر خصايص و نمودهاي عيني براي يک مدير مسلمان و پايبند به اصول و ارزشهاي انساني وفا به عهد و پيمانهائي است که متعهد ميشود و او فرد صادقي در برابر همکاران و مراجعان باشد.
مدير مسلمان بايد متعادل باشد و با تعادل اخلاقي با از دست دادن مقام و منصب خود و يا کسب مقام و منزلت در جامعه هيچگاه دچار تزلزل شخصيت نشود، او بايد ساده و بيتکلف باشد و زندگي خود را ساده و بدور از تشريفات برگزار نمايد و از شرکت در ضيافتهاي پرزرق و برق خودداري کند.
مدير مسلمان اعمالش منحصراً براي جلب رضاي خداوند متعال و خشنودي اوست و از آنجا که در اسلام و حکومت اسلامي پذيرفتن مسئوليتهاي اجتماعي يک تکليف و يک وظيفه ميباشد نه يک نقش بيجان و بيهدف. لذا در چنين برداشتي از مديريت جهتگيريهاي مدير و فعاليتهايش براي جلب رضاي يک شخص، گروه، يا مقامي خاص نيست بلکه صرفاً براي خداوند و به خاطر رضاي خدا ميباشد.
مدير بايد از خودگذشتگي و بخشندگي داشته باشد و از اعمال و خطاي همکاران و ديگر افراد مرتبط با او اغماض نموده و چشمپوشي کند. در سورة اعراف آيه ۱۹۹ نيز خداوند تبارک و تعالي به حضرت رسول (ص) ميفرمايد: خُدَالْعَفْوِ واَمُرا بالعُرفِ و اَعْرِضْ عَنِ الجاهلين. عفو و بخشش را پيشه خود ساز و به نيکي فرمان ده و از نادانان دوري نما. مدير مسلمان همواره در کارهايش جدي است و در جهت تحقق اهداف سازماني و رشد و تعالي افراد سازمان از هيچ کوششي فروگذاري نمينمايد، او براي انجام کارهاي مردم زمان نميشناسد و خود را در مجموعه ساعات مقرر اداري محبوس نميکند بلکه از هر فرصتي براي رتق و فتق امور ديگران استفاده مينمايد، از خصوصيات ديگر يک مدير واحد آموزشي دارا بودن اخلاق نيکو و مُزکي بودن او از اخلاق رذيله است.
مديري که داراي حسن خلق است در سازمان غيررسمي محيط فعاليت خود نيز سمت رهبري گروهي را بر خود اختصاص ميدهد، در نتيجه موجب افزايش کارائي افراد در سازمان ميشود و همچنين او بايد داراي سعه صدر بوده و قدرت تحمل عقايد مخالف را داشته باشد. از مسائل بسيار حساس که يک مدير واحد آموزشي بايد به آن توجه داشته داشتن صفات عدالت: بيعدالتي آفت ارتباطات اداري در محيط سازماني است و هيچ مسئلهاي به اندازه بيعدالتي در ايجاد بينظمي و اغتشاش در نظام اداري موثر نيست.
و همچنين يک مدير واحد آموزشي بايد در خط رهبري و ولايت فقيه بوده و به اين امر اعتقاد کامل داشته باشد.
۲) نقش مدير در برابر معلمان چيست؟
در مورد اين سئوال ميتوانيم به انواع سبکهاي رهبري اشارهاي داشته باشيم و در اين ميان نقش مدير را در برابر معلمان بررسي نمائيم.
الف) سبک رهبري استبدادي
ب) سبک رهبري فيدلر (کارمند مدار ـ کارمدار)
ج) سبک رهبري مبتني بر مسير هدف
د) سبک مشارکت در رهبري
الف) سبک رهبري استبدادي، مردمي:
در رهبري استبدادي اخذ هرگونه تصميمي به عهده رهبر است.
او تصميمات را به کارکنانش ابلاغ ميکند و از آنها انتظار دارد تصميمات را اجرا کنند. در رهبري دموکراتيک رهبر به تمام افرادي که با او کار ميکنند، با دادن آزادي رأي، آنها را در تصميمگيريها و انجام دادن امور شرکت ميدهد و قدرتش را با آنان تقسيم ميکند. يک مدير مدرسه با توجه به موقعيتي که با آن روبرو ميگردد، ميتواند از هريک از سبکهاي رهبري استبدادي يا مردمي به طور مجزا يا به شکل تلفيقي استفاده کند. مثلاً در حالت تلفيق دو سبک ميتواند در مورد موضوع خاصي، نظريات و پيشنهادهاي معلمان و ساير کارکنان را جمعآوري کند و براساس آنها خود تصميم بگيرد. آنچه که در اين زمينه حائز اهميت است اين است که يک مدير بايد بداند در زمينه کداميک از موضوعات و مسايل مدرسه ميتواند کارکنان را مشارکت دهد و از نظريات و همکاري آنان استفاده کند و در قبال کدام يک از مسائل، خود تصميمگيرنده باشد. به طور کلي، اعمال سبک رهبري دموکراتيک از سوي مديران موجب تأمين رضايت بيشتر کارکنان ميشود و حتي اگر بهترين وضعيت ممکن نيز پيش آيد باز هم مشارکت کارکنان در امور گوناگون سبب نارضايتي آنان نخواهد شد.
ب) سبک رهبري فيدلر:
نخستين الگوي مديريت اقتضايي را فِرد فيدلر ارائه داد در اين الگو به دو مفهوم اصلي کارمندمداري و کارمداري توجه شده است. رهبري که کارمندمدار توصيف ميشود بر جنبههاي روابط کار خود تأکيد ميکند. او فکر ميکند هر کارمندي اهميت دارد و به همين دليل به يک يک افراد توجه ميکند و نيازهاي شخصي آنان را مدنظر قرار ميدهد. امّا رهبر کارمدار، بر کار و وظيفه تأکيد ميکند و کارکنان را وسيلهاي براي تحقق هدفهاي سازمان در نظر ميگيرد. رهبر کارمندمدار با رهبر دموکرات و رهبرکارمدار با رهبر مستبد و خودکامه تشابه عملکرد دارند. رهبر دموکرات به روابط با کارکنان تحت پوشش خود اهميت زيادي ميدهد، در حالي که رهبر مستبد همه چيز را فقط در انجام وظيفه خلاصه ميکند. براساس نظريه اقتضا، مدير يک مدرسه ميتواند هريک از سبکهاي کارمندمداري و کارمداري را متناسب با موقعيتهايي که با آنها مواجه ميشود، انتخاب کند و مورد استفاده قرار دهد.
نکته قابل توجه در به کارگيري اين روشها آن است که مديران بايد کار معلمان و ساير کارکنان مدرسه را به خوبي بشناسد و براساس شناخت به دست آمده، روش مناسبي به کار گيرند. مثلاً در قبال معلمان وظيفهشناس که به اهميت وظايف خود آگاهي کامل دارند و فعاليتشان را براساس انتظارات انجام ميدهند از سبک کارمند مداري استفاده کنند که بر محور روابط پايدار است و در قبال کارکناني که از هر فرصتي براي فرار از کار استفاده ميکنند. سبک وظيفه مداري را در پيش گيرند. بنابراين، استفاده از هريک از سبکهاي مورد نظر بستگي به اين دارد که مدير مدرسه با چه افرادي سروکار دارد. در عين حال، ميتواند از دو سبک براي دو گروه از افراد وظيفهشناس و وظيفهنشناس و تلفيق دو سبک براي موارد بينابين استفاده کنند. بازديدهاي به عمل آمده از مدارس ابتدايي کشور حاکي از آن است که مديران ما غالباً يا از سبک رابطهمدار (کارمندمدار) و يا از سبک وظيفهمدار (کارمدار) استفاده ميکنند و تلفيق دو سبک يا استفاده از دو سبک مجزا براي کارکنان متفاوت، انجام نميشود.
ج) سبک رهبري مبتني بر مسير ـ هدف:
در اين سبک، وظيفه مدير آن است که معلمان و ساير کارکنان مدرسه را براي رسيدن به هدف ياري دهد. ريشه اصطلاح مسير ـ هدف از اين جاست که رهبران موفق، راه را براي کارکنان خود روشن و مشخص ميکنند، مسير رسيدن به هدفها را به آنها نشان ميدهند و آنان را ياري ميکنند تا در راه رسيدن به هدفهاي مورد نظر، هر نوع سد يا مانعي را از ميان بردارند. رابرت هاوس که ارائه دهنده اين سبک است رفتار رهبران را براساس نظريه مسير ـ هدف، به چهار دسته تقسيم ميکند:
۱) رهبر مقرراتي:
اين رهبر خود برنامهها را تدوين ميکند و دستورالعملهاي لازم را ميدهد و در زمينه کارهايي که بايد انجام شود، کارکنان را به صورتي دقيق هدايت و راهنمايي ميکند. در واقع، ميتوان گفت رهبر مقرراتي تقريباً شبيه رهبر وظيفهمدار و رهبر مستبد عمل ميکند. اين نوع رهبري زماني اعمال ميشود که کارها مبهم يا پرتنش باشند يا بين کارکنان تعارض، برخورد و تضاد وجود داشته باشد. اعمال اين نوع رهبري موجب تأمين رضايت بيشتري ميشود; زيرا رهبر به تنظيم و مشخص کردن کارها و رفع ابهام آنها و همچنين رفع تعارض و برخوردهاي بين کارکنان کمک ميکند.
۲) رهبر حمايتي:
اين رهبر با کارکنانش رابطه دوستانهاي دارد و ميکوشد نيازهاي آنان را تأمين کند. اين شيوه رهبري تقريباً همانند سبک رهبري رابطهمدار يا دموکراتيک است. اگر کارها به گونهاي باشد که کارکنان کارهاي مشخص و معيني انجام دهند، رهبري حمايتي باعث ميشود که عملکرد کارکنان ارتقا يابد.
۳) رهبر مشارکتي:
اين رهبر با کارکنانش مشورت ميکند و ميکوشد اگر کارکنان خود را باور داشته باشند، اعمال رهبري مشارکتي، رضايت آنان را بيشتر تأمين خواهد کرد.
۴) رهبر هدفگرا:
اين رهبر هدفها را تعيين ميکند و از کارکنان ميخواهد آن هدفها را به بهترين وجه تأمين کنند. اعمال اين نوع رهبري هنگامي است که کارها مشخص نباشد و آنچه که بايد انجام شود، مبهم باشد. در اين صورت اعمال رهبري هدفگرا موجب ميشود که انتظارات کارکنان افزايش يابد و آنان براي بهبود عملکرد تلاش کنند، هاوس عقيده دارد که رهبران انعطافپذيرند و ميتوانند با توجه به شرايط و اوضاع به صورت همزمان، هريک يا تمام اين رفتارها را در پيش گيرند. مديران مدارس نيز ميتوانند با توجه به موقعيتي که در آن قرار ميگيرند از انواع رهبري موجود در سبک مسير، هدف، به صورت مجزا يا تلفيقي استفاده کنند و اثربخشي و کارايي فعاليتها را افزايش دهند.
د) سبک رهبري مشارکتي:
در سبک رهبري مشارکتي، مدير مدرسه سعي ميکند بر حسب موضوع، از نظريات، ديدگاهها و پيشنهادهاي کارکنان در تصميمگيريها و انجام دادن امور استفاده کند. مشارکت دادن کارکنان با توجه به موارد زير صورت ميپذيرد:
۱) هنگامي که نوع و کيفيت تصميم اهميت دارد.
۲) هنگامي که کارکنان بايد راه حل ارائه شده يا تصميم اخذ شده را بپذيرند و به آن عمل کنند.
۳) هنگامي که استفاده از نظريات کارکنان ضروري باشد.
استفاده از سبک رهبري مشارکتي نتايج مثبتي دارد که به برخي از آنها اشاره ميکنيم: کيفيت کار افزايش مييابد و کاستيهاي آن رفع ميگردد.
کارکنان به پذيرش دگرگوني و تغيير، رغبت نشان ميدهند و از تحول و تغيير بيم و هراس ندارند.
روحية افراد تقويت ميشود و رضايت شغلي آنان افزايش مييابد. فضاي دلپذير در محيط مدرسه و در گروه کارکنان و مدير ايجاد ميشود. تعارض، دشمني و ستيز ميان مدير و کارکنان کاهش مييابد.
به تقويت روحية همکاري و تعاون در کارکنان مدرسه کمک ميکند.
سبکهاي متفاوتي از رهبري را مورد مطالعه قرار داديم و نقاط اشتراک برخي سبکها را نيز يافتيم. اما آنچه که از کليت بحث سبکهاي رهبري عايد ميگردد، اين است که يک مدير آموزشي در نقش يک رهبري با توانايي نفوذ در افکار، رفتار و احساسات کارکنان، بايد به موقعيتي که در آن تصميم ميگيرد و عمل ميکند توجه داشته باشد و متناسب با شرايط، از يکي سبکها يا تلفيقي از آنها استفاده کند، زيرا هر شيوه يا سبک رهبري مناسب وضع و موقعيت خاصي است و ممکن است اثري که در آن وضع دارد بر وضعيت ديگر نداشته باشد. نکته مهم اينکه مديران بايد به ياد داشته باشند که بهترين سبک رهبري وجود ندارد و موقعيت و شرايط، بهترين سبک را تعيين ميکند، بنابراين توجه به وضعيتي که تصميم ميگيريم و به آن عمل ميکنيم بسيار مهم است.
۳) مدير مطلوب و کارا کيست؟
امروزه هنر و علم مديريت را از ظريفترين و دشوارترين و پرثمرترين کارهاي آدمي ميدانند و به عنوان يکي از شاخصهاي مهم تمدن معاصر و از جمله عوامل مؤثر در رشد و توسعه اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، جوامع کنوني به حساب ميآورند. در قرن حاضر اهميت و اثربخشي اين دانش بشري تا آن اندازه است که بعضي از صاحبنظران قرن بيستم را عصر مديريت و دنياي امروز را دنياي مديران آگاه ميدانند و علم مديريت را در اعداد يکي از مهمترين و پيچيدهترين رشتههاي علوم انساني به شمار ميآورند. زيرا به کمک مديران توانمند و آگاه به اصول نظريهها و سبکهاي مديريت و واجد مهارتهاي انساني، ادراکي و فني ميتوان چهره سازمانهاي اداري ـ صنعتي ـ بازرگاني و آموزشي را دگرگون ساخت.
مديريت در دستگاه آموزش و پرورش از سطح مدرسه تا وزارتخانه، نقش حياتي و حساسي در پيشبرد و تحقق اهداف آموزش و پرورش دارد و هيچ نظام آموزشي نميتواند بدون داشتن مديران شايسته، دلسوز و متعادل و متقي، مدير، مخلص، انديشمند و با تجربه به اهداف خود برسد. اگر سازمانهاي ديگر جامعه در ايفاي وظايف و رسالت خود کوتاهي کنند و به اهداف مورد نظر خود دست نيابند، نتيجه آن مستقيماً عايد گروه يا سازماني است که با آن سروکار دارند، اما اگر سازمان آموزش و پرورش و مديران آن از ماهيت کار خود غافل شوند و يا در فرايند يادگيري، ياددهي وقفهاي به وجود آورند، حاصل کارشان در ابعاد اخلاقي، اجتماعي، اقتصادي، متوجه جامعه خواهد شد و در رشد و توسعة جامعه و يا افت و انحطاط آن سهم مؤثري خواهد داشت پس بنابراين حساسيت و نقش مديران در اينجا روشن ميشود.
● مدير مطلوب و کارا بايد داراي ويژگيهاي ذيل باشد؟
۱) از سلامت جسمي، عاطفي و رواني برخودار باشد.
۲) داراي استعداد و تواناييهاي مديريت و رهبري باشند.
۳) مؤمن و متقي باشند.
۴) مبادي اسلامي رهبري و مديريت را بدانند و سرلوحة کار خود قرار دهند.
۵) با فرهنگ اسلامي و ملي کشور خود آشنايي کافي داشته باشد.
۶) نظام آموزش و پرورش کشور خود را بخوبي بشناسد و از سوابق و تحولات تاريخي آن آگاه باشند.
۷) با انديشهها و نظريههاي مديريت و رهبري آشنا باشند و به اقتضاي محيط کار خود آنها را به کار بندند.
۸) به مسئوليتها و وظايف چندبعدي، آموزشي، ارشادي، فرهنگي، اجتماعي و اداري خود واقف باشند.
۹) به کار خود به عنوان مدير آموزشي نگرشي آگاهانه و علمي داشته باشند.
۱۰) قوانين و مقررات نظام آموزشي را بخوبي بدانند و براي حل مشکلات مدارس از آنها مدد بگيرند.
۱۱) مشکلات و مسائل مدارس و نظام آموزشي را در ارتباط با شرايط و ويژگيهاي جامعه تجزيه و تحليل کنند.
۱۲) در زمينه مديريت، داراي مهارتهاي فني، انساني، ادراکي باشند.
۱۳) روابط و مناسبات متقابل مدرسه و خانواده و جامعه را درک کنند و هنگام انجام دادن وظايف محوله آنها را ناديده نگيرند.
۱۴) در زمينه علوم تربيتي و روانشناسي، دانش و معلومات کافي داشته باشند و از اين نظر بتوانند معلمان مدارس را راهنمايي کنند.
۱۵) مسائل و مشکلات رواني و رفتاري دانشآموزان را در پرتو علوم روانشناسي و رفتاري تشخيص دهند و براي حل آنها کوشش کنند.
۱۶) دست کم ۵ سال سابقه آموزشي و معلمي داشته باشند.
۱۷) اخلاق و برخورد مناسب داشته باشند و در محيط مدرسه و هنگام رفتار با کارکنان و دانشآموزان موارد زير را رعايت کنند:
ـ آرام باشند، عصباني نشوند ـ به سخنان ديگران خوب گوش دهند ـ به مساوات و عدالت رفتار کنند.
ـ ظاهر مرتبي داشته باشند، از کلمات محبتآميز استفاده کنند و گفتار گرمي داشته باشند. روحيه قوي داشته باشند و در تقويت روحيه ديگران بکوشند.
ـ براي ادارة مدرسه از نظريات مشورتي ديگران استفاده کنند و به نظريات آنان اهميت دهند.
ـ درستکار و راست گفتار باشند.
ـ از طريق خود آگاهي ـ خودشناسي و خودسازي اسوه و الگوي مناسبي براي متعلمان و معلمان باشند.
۱۸) داراي درجه تحصيلي مناسب با دوره تحصيلي باشند.
۱۹) از سن مناسبي برخوردار بوده و متأهل باشند.
يک رهبر آموزشي ممکن است در کار خود از سه روش استفاده نمايد. در روش اول خود را مافوق کارکنان تصور مينمايد و وظيفه خود ا در سرپرستي و نظارت و اداره کردن گروه ميداند. در روش دوم خود را در خدمت کارکنان تصور ميکند و وظيفه خود را کمک کردن به آنان در تأمين هدفهاي گروه ميداند. در روش سوم، او خود را عضوي از گروه همکاران ميداند و وظايف خويش را در کار کردن بين گروه انجام ميدهد. در روش سوم، رهبر آموزشي همه امکانات را در جهت ياري کردن به گروه بکار ميگيرد از بين گروه برميخيزد و در جهت تحقق اهداف گروه تلاش ميکند. به همين دليل اين روش مناسبترين حالت رهبري است. در روش اول، مدير بر گروه تسلط مييابد و اين تسلط منجر به تضعيف توانائيهاي فردي و جمعي و قدرت تصميمگيري و آزادمنشي و استقلال افراد ميگردد، به همين دليل اين روش قابل ايراد است. در روش دوم که رهبر نقش خود را در خدمت به گروه ميداند نفي اجراي واقعي رهبري است. زيرا اگر قبول داشته باشيم که رهبري جزئي از فعاليت گروه است. در روش دوم، تدابيري که از سوي فردي خارج از گروه اتخاذ ميگردد و به گروه ارائه ميشود به رهبري تعبير نخواهد شدبنابراين رهبر نميتواند بعنوان فردي خارج از جمع و گروه، به گروه خدمت نمايد. بلکه ميبايد از داخل گروه به همکاري با آنان بپردازد. در اين حالت است که تصميم مدير، تصميم کارکنان تلقي ميشود و اقدام مدير مورد تأييد کارکنان واقع ميگردد و در چنين وضعيتي است که رهبري محقق ميشود.
براساس نظرخواهي از هفتاد و پنج مدير موفق و برجسته در يکي از کشورهاي خارجي ويژگيهاي زير براي مديراني که در نقش رهبران آموزشي انجام وظيفه ميکنند برشمرده شده است:
ـ داشتن کمال و ثبات و استواري
ـ داشتن اعتماد به نفس
ـ منصف بودن
ـ قاطعيت در تصميمگيري و عمل
ـ قضاوت صحيح هنگام تصميمگيري
- امين و قابل اطمينان بودن
ـ با وجدان و وفادار به قول خود بودن
ـ در رفع مشکلات کوشا بودن
ـ وظيفهشناس بودن و انضباط داشتن در کارها
ـ داشتن حس پذيرش مسئوليت
ـ داشتن رفتاري الهامبخش و نفوذگذار
ـ رعايت احوال ديگران
ـ داشتن حس تعاون و همکاري
ـ پندگيري از اشتباهات گذشته
ـ به کارگيري خلاقيت و ابتکار در عمل
۴) انتظار متقابل مدير و معلمان از يکديگر چيست؟
▪ به طور کلي انتظارات مدير در برابر معلمان را ميتوان در موارد زير پيدا کرد:
۱) اهداف کلي
۲) اهداف فرعي
ـ هدف کلي:
بهبود ارتقاي کيفيت آموزش در دبستان
ـ اهداف فرعي:
۱) ايجاد علاقه در دانشآموزان نسبت به فرآيند يادگيري
۲) توسعه روشهاي خودآموزي گروهي و خلاقيت
۳) ايجاد جو اعتماد و احساس امنيت در مدرسه (در گروه معلمان و دانشآموزان)
۴) آموزش خانوادهها براي همکاري صحيح با مدرسه و معلمان.
● در خصوص راهکارهاي پيشنهادي:
۱) فراهم آوردن شرايط و موفقيت و احساس رضايت و خودباوري مثبت در هر دانشآموز با يافتن نکات مثبت و تواناييها در آنها.
۲) استفاده از روشهاي فعال تدريس و بازيهاي آموزشي.
۳) کم کردن حجم تکليف شب
۴) گسترش روشهاي کار گروهي، گردش علمي ـ تحقيق و مطالعه
ـ آموزش شيوههاي مطالعه کتاب به دانشآموزان که در اين مورد ابتدا خود معلم بايد با شيوه مطالعه آشنايي داشته باشد.
ـ پيشبيني يک ساعت براي مطالعه آزاد در کلاسها
ـ گسترش کتابخانه مدرسه ـ طرح تکليفهاي متنوع و خودآموزنده
ـ احترام و محبت به بچهها و اولياي آنها
ـ نداشتن تذکر خشن و تنبيه نکردن دانشآموزان در برابر خطاهاي احتمالي ـ حمايت از دانشآموزان در برابر مشکلات و ضعفهاي کاري
ـ حمايت از فکرهاي تازه و خلاقانه دانشآموزان براي اجرا و به ثمر رساندن کارها. ـ اما انتظارات معلمان در برابر مدير را نيز ميتوان در موارد زير جستجو کرد: ۱ ـ درک هر معلم و ويژگيهاي او و از ميان برداشتن تبعيض.
۲) چشمپوشي از اشتباهات و خطاهاي همکاران.
۳) يادآوري وظايف همکاران و دادن تذکر به صورت خيلي محترمانه و خصوصي
۴) محرم اسرار آموزگاران بودن.
۵) ارزشيابي هر معلم در حد توان و کارايي خود او نه در مقايسه با ديگران.
۶) داشتن صداقت و صميميت در قول و عمل.
۷) فعال بودن مدير در فعاليتهاي آموزشگاه.
نويسنده / منبع : گرد آورنده : محمد عليمرداني
منابع و مأخذ
۱ ـ استيفن رابينز ـ مديريت رفتار سازماني: دکتر علي پارسانيان، محمد اعرابي. ۲ ـ پال هرسي و کنشابلانچارد ـ مديريت رفتار سازماني- ترجمه دکتر علي علاقهبند. ۳ ـ محمد علي طوسي مديريت مشارکت جو.
۴ ـ فصلنامه مديريت در آموزش و پرورش (پائيز ۷۱).
۵ ـ غلامحسين شکوهي، تعليم و تربيت و مراحل آن.
۶ ـ جوام: محمد حسين، مديريت آموزش و آشنايي با تشکيلات وزارت آموزش و پرورش. ۷ ـ علي علاقهبند، مقدمات مديريت آموزشي.
۸ ـ سيد محمد ميرکمالي، رهبري و مديريت آموزشي